رمان شازده کوچولو

رمان شازده کوچولو

پارت ۸۷

دیانا: تو بغل من بود و به هر دومون با یه لبخند قشنگ و چشای مظلوم با مزه اش زل زده بود باهاش تپلشو رو دستم گرفتم و روبه ارسلان کردن ببین

ارسلان: عزیزم دخترم باید قوی بار بیاد مگه نه

دیانا: نفس با ذوق سری تکون داد ارسلان الانم روی زانو های کوچولوش بوسه ای زدم و رفتم سمت تخت

ارسلان: نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار

دیانا: ارسلان حسود بازی در نیار چشمکی زدن و گفتم تازه یه پسرم میارم انقدر بهش محبت میکنم که آب بشی

ارسلان: من اون بچه رو میندازم تو اتاق دورش نوار خطر میزنم

دیانا: بلند خنده ای کردم تازشم شبا پسش بچه هام میخوابم

ارسلان: همشونو بهم می‌چسباند میندازم تو کشو

دیانا: وای ارسلان دلم آخ آخه بچه رو کی میندازه تو کشو حسود

ارسلان: یه خانم شبا جاش تو بغلش شوهرشه شیرفهم

دیانا: بله حتمی🤣خداوکیلی خیلی حسودی
یه نفر دیگه تا ۵۱۰ تاییشدنمون و پارت های هدیه
دیدگاه ها (۳)

مان شازده کوچولو پارت ۸۸ارسلان: عه عه دختره چشم سفید جلو من ...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۹دیانا: به گوشام شک داری ارسلان: چی ...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۶دیانا: سرم و کج کردم که روی شونش قر...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۵دیانا: گرمای بدنش و حس میکردم حرارت...

رمان بغلی من پارت ۷۴ارسلان: لبخندی بهش زدم و روی سینش چرخوند...

رمان بغلی منپارت ۱۲۹و۱۳۰ ارسلان: یه لحظه احساس کردم قلبم نمی...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط