مجبور شد

"مجبور شد"
پارت ۴
من+
لینو_


(ساعت ۱ شب )
صدای در اومد دوییدی سمت در
_:سلام
+:اخه کجایی نمیگی ادم نگران شوهرش میگه
_:ب...بخشید ولی احتمالا از این به بعد دیر بیام خونه
+ انگار داشتی گریه میکردی وقتی بهت زنگ زدم
_:نه چیز خاصی نبود من حالم خوبه
رفت توی اتاق لباساشو عوض کرد و اومد بیرون
_:میگم قرص سر درد داریم
+:داریم الان بهت میدم ولی من نمیدونم داری چیکار میکنی فقط حواست به خودت باشه چون تو برام عزیزترینی
_:باشه مرسی حواسم هست
قرص رو خورد و رفتیم بخوابیم به ثانیه نکشید خوابش برد وقتی مطمئن شدم خوابه دستمو اروم کشیدم روی سرش
اروم گفتم :چاگیا خودتو اذیت نکن هرکاری که فکر میکنی درسته رو انجام بده
با این که به نظر میومد خوابه ولی انگار حرفمو شنیده بود و اروم سرشو تکون داد

امروز صبحم بیدار شدم ولی دیدم لینو نیست طبق معمول کارامو کردم و رفتم سر کار حدود ساعت ۵ عصر برگشتم خونه
زنگ زدم به لینو
_:سلام
+:سلام
+:ببین من میخوام برم خونه ی رورا لونا هم اونجا هست غذا توی یخچال هست هروقت اومدی بخور
_:باشه برو مرسی
+:چرا انقدر سرد جواب میدی
_:خدافظ

ناراحت شده بودم اون هیچ وقت باهم اینجوری حرف نمیزد لباس عوض کردم و اماده شدم که برم خونه ی رورا

+:سلام چطوری
رورا: وای سلام خیلی وقت بود ندیده بودمت
لونا: شما دوتا خیلی وقته هم دیگرو ندیدید
رورا: اره خیلی وقته بشینید من براتون خوراکی بیارم
+:مرسی

+:میگم لونا
لونا: بله؟
+:رفتار لینو خیلی عجیب شده زود میره سرکار دیر میاد خونه از وقتی مامانت اونشب صداش کرد رفتارش با من عوض شده
خنده ی لونا محو شد
لونا: خب منم اونشب چیزی نفهمیدم چون مامانم منو به یه بهونه ای فرستاد دنبال نخودسیاه ولی از اون موقع جواب پیامای منم نمیده سعی میکنم بفهمم مامانم چی بهش گفته هروقت فهمیدم بهت میگم
+:مرسی

رورا با خوراکی برگشت
رورا: واقعا دوست خوبی مثل لونا پیدا نمیشه که برادرشو با دوستش اشنا کنه لونا واقعا مهربونه
زدم به بازوی لونا که حواسش بیاد سرجاش
لونا: او...اره...چی...شد...اها اخه من میدونستم دوتاشون از هم خوششون میاد برای همین باهم اشناشون کردم

باهم وقت گذروندیم و ساعت ۱۱ شب برگشتیم خونه هامون
دیدگاه ها (۳)

"مجبور شد"پارت ۵من+لینو_درو باز کردم رفتم تو که دیدم لینو رو...

"مجبور شد"پارت ۶من+لینو_(پنج شنبه)صبح از خواب بیدار شدم اماد...

"مجبور شد"پارت۳ من+لینو_ساعت ۱۲ شد که داشتیم میرفتیم لینو هم...

"مجبور شد"پارت ۲+من_لینو بالاخره رسیدیم خونه ی مامان لینومام...

چند پارتی لی مینهو

پارت هدیهپارت چهارم خدایی این کی بود؟اصلا ولش رفتم تو مامانم...

(رمان جیمین )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط