داستان اول(دوستی دوباره)پارت۴
🤍واکس رفت تا آشپزی کنه و ولنتینو رفت آلستر رو برد که اوتاقشو بهش نشون بده.
🩷ولنتینو : «دراتاقو بستن»فکر کردی که میتونی کاری بکنی که واکس از من متنفر بشه!
❤️آلستر:چی من همچین فکری نکردم!
🩷ولنتینو :آره جون خودت من تمام این سال ها که تو با واکس جون جونیت قهر بودی من بودم که هر شب آرومش میکردم که گریه نکنه. من عکس تورو قایم میکردم که عکست رو نگاه نکنه تا قصه بخوره،. اون وقت تو با یه بغل ساده نمیتونی اونو واسه خودت کنی !
🤍ولنتینو:آماده گی برای دعوا بزن بزن که واکس یهو میگه:
💙واکس: بسه ! من می دونم ولنتینو توخیلی تلاش کردی منو خوش حال نگه داری ولی منو آلستر از زمانی که انسان بودیم باهم دوست بودیم
🩷ولنتینو :چرا اینو بهم نگفتی؟
💙واکس: همه چیزو نباید گفت
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید☺️☺️
🩷ولنتینو : «دراتاقو بستن»فکر کردی که میتونی کاری بکنی که واکس از من متنفر بشه!
❤️آلستر:چی من همچین فکری نکردم!
🩷ولنتینو :آره جون خودت من تمام این سال ها که تو با واکس جون جونیت قهر بودی من بودم که هر شب آرومش میکردم که گریه نکنه. من عکس تورو قایم میکردم که عکست رو نگاه نکنه تا قصه بخوره،. اون وقت تو با یه بغل ساده نمیتونی اونو واسه خودت کنی !
🤍ولنتینو:آماده گی برای دعوا بزن بزن که واکس یهو میگه:
💙واکس: بسه ! من می دونم ولنتینو توخیلی تلاش کردی منو خوش حال نگه داری ولی منو آلستر از زمانی که انسان بودیم باهم دوست بودیم
🩷ولنتینو :چرا اینو بهم نگفتی؟
💙واکس: همه چیزو نباید گفت
پایان
امیدوارم دوست داشته باشید☺️☺️
- ۱.۵k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط