عاشقی را بر دوچشمانت فرستادم چه شد

عاشقی را بر دوچشمانت فرستادم چه شد؟
یک غزل شعری به دیوانت فرستادم چه شد؟

مست از موی تو و ان عطر زیبای تنت
دل که کردم شب به قربانت فرستادم چه شد؟

از جفایت چشم من هر لحظه ابری در بهار
اشک چشمی همچو بارانت فرستادم چه شد؟

تاب گیسویت مرا کرده پریشانم کنون
گل برای موی افشانت فرستادم چه شد؟

ناز نازان امدی بر دل که گشتی نازنین
شوق وصلی من بهارانت فرستادم چه شد؟

یاد داری در شبی زیبا به تو گفتم، یواش
عاشقم ،بوسه به چشمانت فرستادم چه شد؟

خلوتی پنهان ز هر کس در دل تنهایی ام
یک سبد مهر ی به پیمانت فرستادم چه شد؟

نامه های عاشقانه بر سر کویت همه
من ترا هرروز پنهانت فرستادم چه شد؟

رفته ای اما خبر داری که هر یادم تویی
گریه ها از درد هجرانت فرستادم چه شد؟


کیوان
دیدگاه ها (۱)

ای فلک دور از حریم کوی یارم کرده ایبا دغلکاری اسیر روزگارم ک...

باران که نیست؛ برگ و برم درد می‌کندلب‌های خشک و چشم ترم، درد...

آنقدر شــــــادی که غــــــم پیش ِ تو کم می آورد بیکـــــران...

کمی هم بغض من باشی تو را بسیار میخواهماگر آن دفعه بخشیدم ولی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط