ی خاطره از شهید کمیل

ی خاطره از شهید کمیل
ی روز منو شهید کمیل با موتور رفتیم شهر ،وقت برگشتن کمیل با صدای بلند مداحی میخوند تا رسیدیم به محلمون خیلی شلوغ بود مردم زیادى بودن ،گفتم کمیل آرومتر گفت چرا آرومتر ؟ گفتم صداتو مردم میشنون!! گفت مگه بده ؟
کمیل گفت میدونی برا چی دارم مداحی یا ذکر یا حسین ،یازهرا س )به لب دارم برا اینکه اول شهادت دوم شهادت سوم شهادت بازم راضی نیستم خدا شهادتو بهم نده ،ولی اگر خدای نکرده قسمتم نشد با تصادف مردم ذکر به لب و یا حسین ع)یازهر س)به لب داشته باشم که حداقل اجر شهیدو داشته باشم ،ولی بازم راضی نیستم باید شهید بشم

از طرف خواهر شهید
دیدگاه ها (۱۲)

روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى میگذشت. در راه به عبادت‏گاهى رس...

شب بخیر دوستانمن میرم استراحت شبتون پرستاره ★★★★★★★★★★★★★★★★...

ممنون که همیشه باهام هستی و تنهام نمیزاریبراي همه وقت هايي ك...

...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط