بابایی
بابایی
-خوشگلم تو حوصله سر نرفته؟
&چرا
-بیا اینجا
&چشم(میره پیشش)
-دوست داری چیکار کنی فرشته کوچولو (لباسشو که رفته بود زیر شلوارش رو درست میکنه و میشونتش رو پاهاش)
&نمیدونم
یونگی. شما پدر و دختر در گوش هم چی پچ پچ میکنید
- فسقل من حوصلش سر رفته
هوپی. اخی میخوای چیکار کنی خوشگل خانم
& نمیدونم
جیمین. بیاین باهام بازی کنیم
&چی
جیمین. هر چی تو بگی
&یه بازیه تو فیلم دیده بودم یه بطری رو میچرخوندن و بعدش از هم سوال میکردن
-اهان جرعت حقیقت
&میشه اوه رو بازی کنیم
نامی. چرا که نه پسرا بشینید من بطری بیارم
-عه نامجون اون نه اون بطری ویسکیه
نامی. عه وا رایت میگی ها
-تو چطوری ای کیوت شده ۱۴۸
ته و کوک. خوب ما هم اومدیم
یونگی. خوب میچرخونم
هوپی. افتاد به سوجین و جین جین باید از سوجین بپرسه
-خیلی خوب جرعت یا حقیقت؟
&حقیقت
-تا حالا شده یه کاری بکنم که خیلی ازم دلخور بشی و دلت ازم بشکنه؟
&نه هیچ وقت بابایی من کاری نمیکنه که من ناراحت بشم
- واقعا میگی اینو
&اوهم
- واقعا نیمدونم چی بگم احساساتی شدم (اشکش در میاد)
کوک. ته هیونگ گریه نکن دیگه
&بابایی لطفا گریه نکن
- باشه باشه ادامه بدیم
(اونا تا سه صبح بازی کردن که در آخر سوجین از خستگی بیهوش شد)
ته. عه هیونگ سوجین رو نگاه کن
-اخی کوچولوی خوشگلم خوابش برد بلاخره
نامی. بلندش کن ببرش تو اتاق خیلی خسته شد
-باشه(آروم بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق )
-خوشگلم تو حوصله سر نرفته؟
&چرا
-بیا اینجا
&چشم(میره پیشش)
-دوست داری چیکار کنی فرشته کوچولو (لباسشو که رفته بود زیر شلوارش رو درست میکنه و میشونتش رو پاهاش)
&نمیدونم
یونگی. شما پدر و دختر در گوش هم چی پچ پچ میکنید
- فسقل من حوصلش سر رفته
هوپی. اخی میخوای چیکار کنی خوشگل خانم
& نمیدونم
جیمین. بیاین باهام بازی کنیم
&چی
جیمین. هر چی تو بگی
&یه بازیه تو فیلم دیده بودم یه بطری رو میچرخوندن و بعدش از هم سوال میکردن
-اهان جرعت حقیقت
&میشه اوه رو بازی کنیم
نامی. چرا که نه پسرا بشینید من بطری بیارم
-عه نامجون اون نه اون بطری ویسکیه
نامی. عه وا رایت میگی ها
-تو چطوری ای کیوت شده ۱۴۸
ته و کوک. خوب ما هم اومدیم
یونگی. خوب میچرخونم
هوپی. افتاد به سوجین و جین جین باید از سوجین بپرسه
-خیلی خوب جرعت یا حقیقت؟
&حقیقت
-تا حالا شده یه کاری بکنم که خیلی ازم دلخور بشی و دلت ازم بشکنه؟
&نه هیچ وقت بابایی من کاری نمیکنه که من ناراحت بشم
- واقعا میگی اینو
&اوهم
- واقعا نیمدونم چی بگم احساساتی شدم (اشکش در میاد)
کوک. ته هیونگ گریه نکن دیگه
&بابایی لطفا گریه نکن
- باشه باشه ادامه بدیم
(اونا تا سه صبح بازی کردن که در آخر سوجین از خستگی بیهوش شد)
ته. عه هیونگ سوجین رو نگاه کن
-اخی کوچولوی خوشگلم خوابش برد بلاخره
نامی. بلندش کن ببرش تو اتاق خیلی خسته شد
-باشه(آروم بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق )
- ۱۱.۷k
- ۳۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط