آنقدر از حادثه پرم

آنقدر از حادثه پُرم
که وقتی به خانه می رسم
تلویزیون ، لم می دهد روی کاناپه
تا مرا تماشا کند ...
خستگی ام می پَرد روی رخت آویز
عینک ام با روزنامه ی عصر پاک می شود
و چشم هایم می روند بخوابند
اما دست هایم
هنوز در دست های تو
در قدم زدنی پاییزی
در خیابانی
جا مانده اند.

#وحید_پورزارع
دیدگاه ها (۲۳)

ایراد ما اینست که برای عاشق شدنبدنبال اثبات خودمان به آدم ها...

سال ها گذشتما به هم نرسیدیم جای تو اما ، زنی همراه من استبه ...

سلام روزتون زیبا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط