part
part 7
اوکی ۶۵ تا شدیم مرسیییی :)
شرط های بعدی ۵ تا فالو و پنج تا لایک و ۱۰ تا کامنت 🦋💫
کوک سعی نمیکرد جلو دعوا رو بگیره !!!!
اون دختره ایکبیری
یوری : میدونستی تو اونی هستی که کسی دوست نداره ببینه ؟!
یه لحظه به خودم اومدم و با خودمفک کردم
که راست میگه ، من همیشه زد حال بودم و جمعا رو بهم میریختم واس همین کسی هیچوقت منو نمیخاست
اونیم که میخواست...
ولش کن ، جلوش وایسادم
من از خودم دفاع میکنم
اوکی
ا.ت : این حتی به عنمم نیس
یوری : باید باشه ، کسی تورو نمیخواد
جیمین : بس کنید بچه ها
ا.ت : اوکی .... !
من نمیرم تا کسی که منو نمیخواد خودش بره
کوکی : ا.تتتت
چیزی نگفتم و نشستم و گفتم برقارو خاموش کنن
خوب میترسیدم ولی باید قوی باشم ، ولی نمیشد
نمیتونستم !!!!!!!
قلبم تند تند میزد و ترسیده بودم
چشامو بستم و چند تا نفس عمیق کشیدم
فیلم شروع شد ....
و من داشتم سعی میکردم آروم باشم و خودمو آروم نگه دارم ولی نمیشد
همون لحظه یه درد عجیبی توی شکمم حس کردم و خیلی بد بود
فکرشو میکردم ، حالا چیکار کنم
خوبه حداقل لباسم مشکیه
تو فکر بودم که از درد دستمو مشت کردم و انگشتامو رو دستم فشار میدادم ، انگار دستم داش سوراخ میشد
تهیونگ دید که دارم درد زیادی رو تحمل میکنم
و دید که دستمو مشت کردم که یهو خون از دستم سرازیر شد
تهیونگ یه نگاهی بهم کرد
تهیونگ : ا.ت خوبی ؟
ا.ت : آره خوبم
تهیونگ : از دستت خون میاد کع
ا.ت : چیزی نیس.....
تهیونگ دستمو گرفت و گذاشت تو دستش
تهیونگ : میدونم میترسی!!
آروم باش و به خودت آسیب نزن
دستمو گرفته بود
ریلی ؟؟؟
فک کنم عاشقم شده ..
وایسا ! چرا قلبم انقدر تند
میزنه
ولش کن اصلا باید حواسم به فیلم باش
زول زده بودم به صفحه نمایش و غرق فیلم بودم
(ویو تهیونگ )
محو ا.ت شده بود
چرا انقدر خوشگله
نور که میزنه تو صورتش کیوت ترم میشه وایسا !
نکنه عاشقش
شدمممم
یوری منو تهیونگ و دید و یه جوری شد
یوری : کوکی
کوک : بله
یوری : دوس دارم بشینم جلو
میای ؟!
کوک : البته
پاشدن و آمدن یه ردیف ما
چندش همینو کم داشتم
بابل تیو گذاشتم رو دسته صندلی
کوک نشست بغلم و آروم گفت
کوکی: خوشمیگذره بهت عشقم
ا.ت : آره
نگاهمون انداختم به فیلم همه غرق نگاه به فیلم بودن که یهو
کوک لپمو بوس کرد
خوب اینکار همیشه اونه
و لپامو کشید
منم دستمو نیوردم بالا چون خونو میدید
و یهو یوری زد بهش و گفت
اون لبا فقط برای منن
و یه لحظه یه لب از کوک گرفت
جاااانننن !
اونا همین الان همو بوسیدن
کوک بدون هیچ حرفی با یوری پاشدن رفتن سمت دست شویی ها
یعنی چی این کارا ؟!
.
.
.
پنج دقیقه ای بود رفته بودن
نگران شدم خواستم زنگ بزنم که یهو ........
اوکی ۶۵ تا شدیم مرسیییی :)
شرط های بعدی ۵ تا فالو و پنج تا لایک و ۱۰ تا کامنت 🦋💫
کوک سعی نمیکرد جلو دعوا رو بگیره !!!!
اون دختره ایکبیری
یوری : میدونستی تو اونی هستی که کسی دوست نداره ببینه ؟!
یه لحظه به خودم اومدم و با خودمفک کردم
که راست میگه ، من همیشه زد حال بودم و جمعا رو بهم میریختم واس همین کسی هیچوقت منو نمیخاست
اونیم که میخواست...
ولش کن ، جلوش وایسادم
من از خودم دفاع میکنم
اوکی
ا.ت : این حتی به عنمم نیس
یوری : باید باشه ، کسی تورو نمیخواد
جیمین : بس کنید بچه ها
ا.ت : اوکی .... !
من نمیرم تا کسی که منو نمیخواد خودش بره
کوکی : ا.تتتت
چیزی نگفتم و نشستم و گفتم برقارو خاموش کنن
خوب میترسیدم ولی باید قوی باشم ، ولی نمیشد
نمیتونستم !!!!!!!
قلبم تند تند میزد و ترسیده بودم
چشامو بستم و چند تا نفس عمیق کشیدم
فیلم شروع شد ....
و من داشتم سعی میکردم آروم باشم و خودمو آروم نگه دارم ولی نمیشد
همون لحظه یه درد عجیبی توی شکمم حس کردم و خیلی بد بود
فکرشو میکردم ، حالا چیکار کنم
خوبه حداقل لباسم مشکیه
تو فکر بودم که از درد دستمو مشت کردم و انگشتامو رو دستم فشار میدادم ، انگار دستم داش سوراخ میشد
تهیونگ دید که دارم درد زیادی رو تحمل میکنم
و دید که دستمو مشت کردم که یهو خون از دستم سرازیر شد
تهیونگ یه نگاهی بهم کرد
تهیونگ : ا.ت خوبی ؟
ا.ت : آره خوبم
تهیونگ : از دستت خون میاد کع
ا.ت : چیزی نیس.....
تهیونگ دستمو گرفت و گذاشت تو دستش
تهیونگ : میدونم میترسی!!
آروم باش و به خودت آسیب نزن
دستمو گرفته بود
ریلی ؟؟؟
فک کنم عاشقم شده ..
وایسا ! چرا قلبم انقدر تند
میزنه
ولش کن اصلا باید حواسم به فیلم باش
زول زده بودم به صفحه نمایش و غرق فیلم بودم
(ویو تهیونگ )
محو ا.ت شده بود
چرا انقدر خوشگله
نور که میزنه تو صورتش کیوت ترم میشه وایسا !
نکنه عاشقش
شدمممم
یوری منو تهیونگ و دید و یه جوری شد
یوری : کوکی
کوک : بله
یوری : دوس دارم بشینم جلو
میای ؟!
کوک : البته
پاشدن و آمدن یه ردیف ما
چندش همینو کم داشتم
بابل تیو گذاشتم رو دسته صندلی
کوک نشست بغلم و آروم گفت
کوکی: خوشمیگذره بهت عشقم
ا.ت : آره
نگاهمون انداختم به فیلم همه غرق نگاه به فیلم بودن که یهو
کوک لپمو بوس کرد
خوب اینکار همیشه اونه
و لپامو کشید
منم دستمو نیوردم بالا چون خونو میدید
و یهو یوری زد بهش و گفت
اون لبا فقط برای منن
و یه لحظه یه لب از کوک گرفت
جاااانننن !
اونا همین الان همو بوسیدن
کوک بدون هیچ حرفی با یوری پاشدن رفتن سمت دست شویی ها
یعنی چی این کارا ؟!
.
.
.
پنج دقیقه ای بود رفته بودن
نگران شدم خواستم زنگ بزنم که یهو ........
- ۱۱.۶k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط