ندارم شکایت از این آسمان

ندارم شکایت از این آسمان
ندارم رفاقت با زمین و زمان
خیال پریدن ، ز جانم پرید
مسیر رسیدن را ، بسته اید
همه آرزو هایمان خواب رفت
قد و قامت زندگی آب رفت
من و تو شناسنامه ی گریه ایم
که بُغضی گلو گیر و پژمرده ایم
بهای جهالت در زندگی است
که این مُردن هر شب ِ ،
بنده گی است
#شهزاد
دیدگاه ها (۲)

شب ِ سرد ِ خزانی بود حضور درد جانی بود وجودم گرم این گردون ف...

جمعه هاداغ ترین نوبتبی حوصلگیستلحظه هاآرام در ثانیه هامی میر...

آخر ِ این کوچه ی بن بست یک نگاه ِ منتظر هم هست........... یک...

هیچکس عابر این کوچه ی باران زده نیست نیست دیگر به جز خاطره ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط