عشقی که بهم دادی
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۶۲...
ججونگ: یونگی با یه پسره دیده شده .فکر کنم چیز خاصی بین اون و یونگی باشه چون یونگی با اون خیلی متفاوت از دیگران رفتار میکنه.
چانگمین به عکس های جیمین نگاه کرد .یه دفعه بعد از شنیدن این
لبخندآرومی زد.
چانگمین : بالاخره یکیو پیدا کردی، پسرم .
از ججونگ خواست که بره.
چانگمین : میدونم تو برای پسرم ساخته شدی جیمین.
+هیونگی کجاااس...
جیمین لباشو غنچه کرد .نیم ساعتی میشد که منتظر بکهیون و سوهو بود ولی هیچ اثری از هیچ کدومشون نبود.
چانگمین : پارک جیمین ؟!
یه دفعه کسی جیمینو صدا کرد . جیمین برگشت و مرد میانسالی دید که بهش لبخند میزد.
+بله، شما کی هستین؟
جیمین با احتیاط پرسید .کسی چه میدونه شاید این طرف گروگان گیر بود و میخواست اونو بدزده که بفروشتش به-
چانگمین : من مین چانگمینم .بالاخره تونستم ببینمت .
به آرومی لبخند زد که باعث شد جیمین درباره گروگان گیر بودن این بابا تجدید نظر کنه.
چانگمین : میتونیم یه مقدار حرف بزنیم؟ جیمین نامطمئن نگاهش کرد، چیزی
نگفت.
چانگمین : موضوع مهمیه .
جیمین بالاخره بعد از اینکه چانگمین اینو گفت سرشو تکون داد.
چانگمین : درباره یونگیه
جیمین با گیجی نگاهش کرد .چه جوری یونگی رو میشناخت؟ چه رابطه ای باهم داشتن؟ دیدن صورت درگیر جیمین باعث شد چانگمین قبل از گفتن اون کلمات که جیمینو سر جاش خشک کرد لبخند بزنه.
چانگمین : من پدرشم.
+پدر پدر یونگی؟
جیمین شوکه پرسید .چانگمین سرشو تکون داد.
+از من چی میخواین؟
جیمین با وحشت پرسید .میترسید چانگمین از دستش به خاطر بودن با پسرش عصبانی بشه.
ادامه دارد...
پارت ۶۲...
ججونگ: یونگی با یه پسره دیده شده .فکر کنم چیز خاصی بین اون و یونگی باشه چون یونگی با اون خیلی متفاوت از دیگران رفتار میکنه.
چانگمین به عکس های جیمین نگاه کرد .یه دفعه بعد از شنیدن این
لبخندآرومی زد.
چانگمین : بالاخره یکیو پیدا کردی، پسرم .
از ججونگ خواست که بره.
چانگمین : میدونم تو برای پسرم ساخته شدی جیمین.
+هیونگی کجاااس...
جیمین لباشو غنچه کرد .نیم ساعتی میشد که منتظر بکهیون و سوهو بود ولی هیچ اثری از هیچ کدومشون نبود.
چانگمین : پارک جیمین ؟!
یه دفعه کسی جیمینو صدا کرد . جیمین برگشت و مرد میانسالی دید که بهش لبخند میزد.
+بله، شما کی هستین؟
جیمین با احتیاط پرسید .کسی چه میدونه شاید این طرف گروگان گیر بود و میخواست اونو بدزده که بفروشتش به-
چانگمین : من مین چانگمینم .بالاخره تونستم ببینمت .
به آرومی لبخند زد که باعث شد جیمین درباره گروگان گیر بودن این بابا تجدید نظر کنه.
چانگمین : میتونیم یه مقدار حرف بزنیم؟ جیمین نامطمئن نگاهش کرد، چیزی
نگفت.
چانگمین : موضوع مهمیه .
جیمین بالاخره بعد از اینکه چانگمین اینو گفت سرشو تکون داد.
چانگمین : درباره یونگیه
جیمین با گیجی نگاهش کرد .چه جوری یونگی رو میشناخت؟ چه رابطه ای باهم داشتن؟ دیدن صورت درگیر جیمین باعث شد چانگمین قبل از گفتن اون کلمات که جیمینو سر جاش خشک کرد لبخند بزنه.
چانگمین : من پدرشم.
+پدر پدر یونگی؟
جیمین شوکه پرسید .چانگمین سرشو تکون داد.
+از من چی میخواین؟
جیمین با وحشت پرسید .میترسید چانگمین از دستش به خاطر بودن با پسرش عصبانی بشه.
ادامه دارد...
- ۵.۵k
- ۰۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط