در نظربازی ما بیخبران حیرانند

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

#حافظ
دیدگاه ها (۱)

‌امروز که من عاشق و دیوانه و مستمکس نیست که گیرد بشرابی دو س...

‌محوِ انتظارِ تو بودم،دمید صبح؛گشتم به یادِ روی تو، قربان آف...

هر روز بامداد به آیین دلبریای جان جان جان به من آیی و دل بری...

‌دارم سخنی با تو و گفتن نتوانموین دردِ نهان سوز نهفتن نتوانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط