Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •

#part185

#paniz

بزور یه آب پرتقال بهم داد تا بخورم ، بابا و فرانک بلند شده بود فقط ما مونده بودیم از میز ظرفی برداشت

که با هول بلند شدم کمی دردم اومد و چهرم درهم رفت
_من دیگه ترکیدم نمی‌خورم

اخم کرده نگاهم کرد و خودش هم بلند شد
رضا: باشه آروم درد گرفت

_خب خیلی دادی

رضا : من داشتم بقیه اش که نخوردی می‌ریختم تو ظرف

اوه ضایع شدم که خب من که نمیدونستم

_ععه شرمنده من نمیدونستم حامله‌ هستم اما‌قدرت اینکه بخوام ذهنت رو بخونم ندارم

دستش رو گذاشت رو کمرم و با رفتیم باغ همونطور خنده‌ای کرد
رضا: هنوز که هنوزه وزه ای

با لودگی دستم رو دور بازوش حلقه کردم و قدم زدیم
_خدا بهم ببخشه

گوشه ی لبش بالا رفت اما نخواست من متوجه اش بشم موشکافانه لب زدم

_انگشترم رو نمیدی قبل از بچها بندازم

ابرویی بالا انداخت
رضا: میدم اما ما حرفامون رو زدیم قشنگ سالم میای بیرون تا مخت رو بخورم انقدر سرم غر میزنی

اخم کرده‌ نگاهش کردم
_من کی غر زدم

با دو انگشت گره بین ابرو هام رو باز کرد
رضا: سر میز بر اینکه صبحونه زیاد نخوری یه ریز غر زدی

_به من چه وقتی بچه‌بچهات منو غر‌غرو کردن

رفتیم آلاچیق و نشستیم سر گذاشتم رو شونش
رضا: اسم هاشون رو چی میزاری

سر بلند کردم و نگاهش کردم
_تو انتخاب کن

رضا: تو بزار

_بزار دیگه تو بر دخترمون بزار

نگاهی به روبرو کرد و دوباره نگاهم کرد
رضا: دلی

_اووو چه قشنگ

گونم رو نوازش کرد
رضا: دلی عاشقت شدم

هومی گفتم
_بر پسرمون

رضا: تو بزار

باشه ای گفتم کمی فکر کردم دنبال اسمی بودم تا به دلی بیاد دارا قشنگ بود باذوق به سمتش برگشتم

_دارا چطوره

به وضوح دیدم که چشماش خندید اما نشون نداد میخواست تو روز بدنیا اومدن بچها معمولی باشه باهام

حتی فکر کردن بهش آزارم می‌داد من چطور تا الان تحمل کرده بودم
رضا: تو فکری

نگاه گذرایی کردم
_چیزی نیست بریم خونه توام کار داری

چیزی نگفت، کمکم کرد بلند شدم و راه خونه رو در پیش گرفتیم

رضا: چیشد یهویی ساعت شدی

_گفتم که چیزی نیست

رضا: من این مدل حرف زدن رو میشناسم پس من نپیچون

_اگه قرار نشد من زنده بمونم ، من باید حسرت اینکه یه نگاه مثل قبل تو رو بخورم

چشم بست و سکوت کرد چشم باز کرد

رضا: برو خونه من یه جلسه دارم بعدا راجب اش حرف میزنیم

بدون اینکه به من توجه کنه ازم دور شد و رفت
سنگینی رو داخل قلبم حس کردم نفسم رو آه مانند دادم بیرون و رفتم خونه
سالن و پله رو رد کردم و رفتم بالا

طاقت اینو نداشتم درو بستم و نشستم رو تخت....

#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۳۰)

• Wild rose cabaret •#part186#leoreza وارد اتاقم شدم و پوشه ...

• Wild rose cabaret •#part187#leoreza بابا لبخندي زد بابا: ا...

• Wild rose cabaret •#part184#panizبابا: بگذریم از این حرفا ...

• Wild rose cabaret •#part183#panizآروم خزیدم بغلش و نفسی از...

پارت ۱۲رز وحشیاون دختر ات نیست اون دختر خواب بود  اروم از رو...

پارت 2. خیانت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط