دل دست ما که نیست اسیر شما شده

دل دست ما که نیست، اسیر شما شده

از لحظه ای که با حرمت آشنا شده...

خواب و قرار را دگر از دست داده است

ذکرش مدام کرب و بلا، کربلاشده?...
دیدگاه ها (۳)

سِلسِله مویِ دوست، حَلقِه ی دام بَلاست خانه یِ مَن مَشهَد و ...

سری را که درد نمی کند...دستمال نمی بندند؛ ولـــــے سر...

وقت است که عیدی بدهدحضرت سلطاندراین دهه ازعیدبه تک تک محبانخ...

دست بر سینه گذارید مرا داخل قبر...ممکن است شاه بیاید به گدا ...

از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیستگر هم گله‌ای هست، دگر حوصل...

برای گفتن من شعر هم به گل مانده نمانده عمری و...نمانده عمری ...

امروز هنگامی که دوباره اسمت را دیدم دنیا ایستاد یک لحظه همه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط