می زند باران و دلتنگی به من سر میزند
می زند باران و دلتنگی به من سر میزند
باز یاد و خاطراتش بر دلم در می زند
آنچنان غم بر دلم در می زند گویا علی
با دوصد گرز گران بر قلب خیبر می زند
هرچه میگویم به دل غم ناله هایت تا به کی
گوش خود را بسته است و ساز دیگر می زند
در هوایی اینچنین هرجا که باشد مرغ دل
سوی او میگیرد و در شش جهت پر میزند
سرنوشتم را ببین ای دیده ی خونخوار من
نیست با من یارم و باران مکرر می زند
گرچه باران رحمت است اما چو آید بی حبیب
بر دل و روح و بدن، انگار، خنجر می زند
باز یاد و خاطراتش بر دلم در می زند
آنچنان غم بر دلم در می زند گویا علی
با دوصد گرز گران بر قلب خیبر می زند
هرچه میگویم به دل غم ناله هایت تا به کی
گوش خود را بسته است و ساز دیگر می زند
در هوایی اینچنین هرجا که باشد مرغ دل
سوی او میگیرد و در شش جهت پر میزند
سرنوشتم را ببین ای دیده ی خونخوار من
نیست با من یارم و باران مکرر می زند
گرچه باران رحمت است اما چو آید بی حبیب
بر دل و روح و بدن، انگار، خنجر می زند
- ۴.۲k
- ۰۶ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط