مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

Monarchy part : 4۷

عبایش را هم در می آورد هر دو به سمت مرکز پیاده می روند آیلا مداخله میکند
$ هر که برنده شود ممکن است روسری من را داشته باشد
او دستمال خود را می کشد و آن را تکان می دهد
فرانچسکو به سمت شاه میرود تا شمشیری را به او بدهد و متئو به سمت مارکو میرود تا شمشیر دیگر را به او بدهد وقتی روشن شد هر دو شمشیرهایشان را جلوی بدنشان گرفتند آنها به دقت با چشمان حسابگر دیگری را تماشا میکنند تعجب می کنم که چه کسی اولین حرکت را انجام میدهد
متئو می آید و کنار من می ایستد
~ شاهزاده فاحشه چطور است؟ او می پرسد
~ او چیزی را امتحان نکرده است نه؟
متئو با نگاهی شدید به من نگاه میکند. من میدانم که اگر مارکو از من سوء استفاده میکرد او در مورد سوراخ کردن او جدی است با دیدن حالت شدید او تصمیم گرفتم با او شوخی کنم
من به شوخی بی رحمانه سعی کردم لبخند نزنم
او دارد
چشمان متئو گشاد شد ~ واقعا ؟! او فریاد میزند و باعث میشود ! شاهزاده آیلا او را خفه کند
~ الی لطفا به من بگو شوخی می کنی
لبخندی روی لبم نقش میبندد و به آرامی می خندم متئو نفس راحتی میدهد و سپس تمسخر میکند
~ ای احمق خون آلود
او به آرامی میخندد و سپس با بازویش به من تکان می دهد
ما بر روی مبارزه تمرکز میکنیم. لوكا موفق شد جلوی تمام حرکات مارکو را بگیرد و بازوهای او را به اندازه کافی عمیق کند تا خون بگیرد تونیک مارکو در تمام طول آستین با رنگ قرمز آغشته به پارچه بریده شده بود. لوکا با چشمان تیره به آرامی دور مارکو چرخید میتوانستم بفهمم که مارکو از حرکات دیوانه وار و دانه های عرق روی صورتش میترسید
مارکو که نسبت به حرکات شکارچی تهیونگ بی تاب می شود به سمت تهیونگ می رود
تهیونگ شمشیر را مسدود میکند و مچ دست خود را در یک حرکت دایره ای سریع حرکت میدهد که باعث می شود مارکو شمشیر خود را گم کند
تهیونگ نوک را از نزدیک به سمت گلوی مارکو نشانه میرود فقط چند اینچ دورتر مارکو با نفس سنگین به تهیونگ خیره شده است
تهیونگ با لحنی مغرور میگوید
_ می بینم که تو هرگز با شمشیر بهتر نشدی
آیلا به سرعت بلند میشود و مشتاقانه دست هایش را می زند.
$ براو
تهیونگ از مارکو دور میشود و شمشیر را به فرانچسکو می دهد آیلا دستش را با روسری دراز میکند از کنارش می گذرد و آن را از دستش می گیرد او را از حیاط دور میکند اما نه قبل از اینکه یک پوزخند از خود راضی به من بزند و بعد او را برگرداند

های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۶)

Monarchy part : 48

Monarchy part : 49

Monarchy part : 46

Monarchy part : 45

خب خب من اومدم با یه داستان ترسناک دیگه😁داستان ترسناک کوتاه‌...

صحنه,پارت یازدهم

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط