ازتمتنفرم

#ازت_متنفرم

پارت⁷

تهیونگ: همینو کم داشتیم بادیگارد ها بکشیدش

بادیگارد ها: چشم قربان

جونگکوک میل رو برداشت و همه رو لت و پاره کرد

فقط تهیونگ مونده بود

تهیونگ: چرا بادیگارد بیشتری نیاوردم

جونگکوک اومد میل رو زد روی دستش و افتاد

جونگکوک:دوباره دست به دوست دختر من نمیزنی

تهیونگ: خندید.. قراره ما دوتا ازدواج کنیم

ا.ت: دروغ میگه من اصلا نمیخوامش

جونگکوک نشست و رو به تهیونگ کرد

جونگکوک: اونی که با ا.ت ازدواج کنه منم نه توه هر.زه

تهیونگ: می‌بینیم

جونگکوک اومد دست و پامو باز کرد

یهو دست خودم نبود جونگکوک بغل کردم

ا.ت: ممنونم که نجاتم دادی

جونگکوک: خواهش میکنم حالا بریم تا اینا به هوش نیومدن

ا.ت: بریم

از کارخانه فرار کردیم و رفتیم خونه جونگکوک

چند دقیقه بعد به خونه جونگکوک رسیدیم

ا.ت: اینجا چقدر قشنگه تنها زندگی میکنی؟

جونگکوک: آره ماد پدرم فوت کردن

ا.ت: متأسفم

جونگکوک: اشکالی نداره بیا چای تو بخور

ا.ت: مرسی

#اد_کوک
دیدگاه ها (۱)

رفیق دوستت دارم دلبر

#ازت_متنفرم پارت⁶یهو چشام باز شد دیدم تو یه کارخانه اما.ت: ا...

#ازت_متنفرم پارت⁵به دانشگاه رسیدم دیدم هیچ کی اینجا نیست از ...

پارت 13 دیدم.... چند تا دختر روبه روم وایستادن یه دونه از او...

تکپارتی اسمات از تهیونگ و جونگکوک و ا،ت ا،ت ویوسلام من ا،تم ...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط