کوچولوی دل باخته پارت

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۳۲~
ارسلان:
چرا‌دروغ‌بگم‌یه‌دقیقه‌دلم‌واسش‌غنچ‌رفت‌هم‌‌سوخت......
چرا‌گریه‌میکنی......
تو‌که‌خیلی‌دختر‌قوی‌هستی......
گریت‌بابت‌چیه‌‌یه‌زخم‌کوچولو؟........
دستمو‌بردم‌سمت‌صورتش‌اشکاشو‌پاک‌کردم.....
ادامه‌دادم:
الان‌میرم‌کمکای‌اولیه‌رو‌میارم‌زودی‌خوب‌میشی‌خرمگس‌ک‌لخندی‌ریزی‌زد........
دیانا:
راستش‌با‌حرفاش‌اروم‌شدم‌......
که‌دیدم‌با‌جعبه‌کمکای‌اولیه‌اومد‌سمتم.....
ارسلان:
نگایی‌به‌زخمش‌کردم‌بخیه‌لازم‌بود......
دیانا:
چیشد‌ارسلاوووونننن(مدل‌خودش)
ارسلان:
بخیه‌لازمه‌باید‌بخیه‌بزنی........
دیانا:
نمیخاد‌همینجوری‌ببندش......
نگار‌و‌مهشاد:
چی‌چیو‌ببندش‌؟........
دیانا:
نگار‌مهشاد......
ارسلان:
از‌جام‌بلند‌شدم‌رو‌به‌بچهااا‌گفتم‌من‌میگم‌گوش‌نمیدن.......
نگار:
دیانا
مهشاد‌که‌دکتره‌یه‌نگاهی‌میندازه.......
دیانا:
نمیخاد‌حالا‌تو‌این‌حیری‌بیری......
مهشاد:
همینجوری‌ک‌به‌طرف‌‌دیانا‌‌میرفتم‌گفتم......
خدا‌بهت‌عقل‌بده‌‌خاعرم.......
اول‌باید‌خودتو‌سالم‌نگه‌داری......
پاشو‌بخیه‌زدم‌و‌ادامه‌دادم‌همش‌دوتا‌بخیه‌میخاس......
دیانا:
دستت‌درد‌نکنه‌مهشاد.....
خب‌بیا‌بشین‌ببینم‌جیکار‌دارین‌شما‌دوتا‌ک‌اوندین.....
ارسلان‌و‌مهشاد‌همزمان:
خاهرتتتتت........
نگار:
یا‌خدا.....
اقا‌من‌میرم‌دوش‌بگیرم......
دیانا:
عا‌برو‌اگه‌دوص‌داری‌نگارم........
خب‌میشنوم.....
بگین.‌‌‌...
مهشاد:
اول‌ارسلان‌بگه......
ارسلان:
ادامه‌دارد...
دیدگاه ها (۹۶)

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۳۱~دیانا:در‌‌باز‌کردم‌که‌قیافه...

..کوچولوی دل باخته🖤🥀.. ~پارت۱۲~ارسلان:با تما قدرت گاز میدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط