فیک

فیک:
The girl I bon’t like
پارت۲۵:
سانهی :
چشام تو چشاش قفل شد نمیتونستم از چشاش دل بکنم....اونم نمیتونست اروم دستشو گذاشت کمر باریک و کوچیکم و فشار کوچیکی داد .... ک بعدش با دستای کشیدش کمرم قاب شد ....و اروم اومد سمت لبام ک خودمو کشیدم عقب ک منو برگردوند و اون افتاده بود الان رو من .... و
بغلم کرد و خواستم بیام بیرون اما نزاشت و گفت :
_دوست دارم دیوونه....عاشقتم....
+ولم کن ....بزار برم.....
_نزارم چیی...؟؟؟ببین خانوم کوچولو ....من وقتی ب یکی میگم دوست دارم عاشقتم ینی چ تو بخوای چ نخوای مال منی اینو بفهم ...‌‌
+بزار برم ...من زشتم....بیچارم.....فقیرم....بعدشم تو مگه مامانت میزاره با من باشی ...خوب بزار برم .....
ناخن اشاره شو گذاشت رو لبمو اروم ی گازی از گوشم گرفت و گفت :
_هیسسس .....میذاری مال من شی ....؟؟؟؟
گریه کردم ک گفت :
_باشه خیله خوب....فق ...گریه نکن ....
از روم بلند شد و منم ب سرعت رفتم تو اتاقم و رو تخت و شوکی رو بغلیدم و اروم گریه کردم ....بعد شوگا اومد تو رو تخت کنارم خوابید و گفت :
_ببخشید .....ک زیاده روی ...کردم ...!!!
باورم نمیشد ک شوگا از من عذر خواهی کرد ....!!!!😲😲🗡🗡🗡
اب دهنمو قورت دادمو و نگاش کردم تک خنده ایی کرد و گفت :
_خنگوله 😒🤒
اخم کردم و گفتم :
+بزار برم.....
بغلم کرد سرمو رو سینش بود و گفت :
_چقدر ازم بدت میاد؟؟؟
مشتی توی سینش زدم و گفتم :
_اندازه موهای سر تمام مردم دنیا .....
با لبخند نگام میکرد و اروم گفت :
_منم همون اندازه دوستدارم 😨
باورم نمیشد داره چی میگه یکی زدم تو گوششو گفتم :
+عقلتو از دست دادی ؟؟؟....چی داری میگی ؟؟؟!!!!
دستشو با اخم گذاشت گوشش و با ی دسته دیگش کمرمو سفت چسبید و منو ب خودش مزویک کرد سرامون چسبیده بود ب هم .... هر دومون عرق کرده بودیم داشت با این جو عوج لذتو میچشید اما خواستم کرم بریزم .... سریع رومو کردم اونطرف و اخم کرد و اونم منو از پشت بغلید ....
نمیدونم چرا اینقدر دوسم داره .... میخوام ازش بپرسم ‌....ام .....روم....نمیشه.....دلو زدم ب دریا ....:
+شو...گا....
_جون...شوگا ....بهم بگو .....یونگی ....
اخمه تلخی بهش کردم و گفتم :
+م....میشه...یه...چیز..ی ...ب...پرسم ؟؟؟....
_جونم....بیگو ....؟؟؟؟
+ت...تو....(حس میکردم لپام دارن قرمز میشن) چ...را....منو.....د...سداری...ینی ‌....چرا دزدیدی ....؟؟
حسه اینو کردم ک کل صورتم قرمزشده بود .....
شروع کرد ب قهقه زدن و گفت :
_نگاه من کن ؟؟....
نمیتونستم چون خجالت میکشیدم ام...بزور کاری کرد ک نگاه کنم .... و گفت :
_چی ....داری ...تو اون ...مشکیه یای کهکشانیت ک نمیزاره من زندگیمو بکنم ...خواب و اسایش برام نذاشتن ....
عصبی شدن و گفتم :
+مگه مجبورت کردن ..... ‌
_ک تورو دوست داشته باشم ....اره دله بی حیام .....
ی دفعه ی سکوت کوچولو بینمو فرا گرفت ک با خنده ی من شگسته شد و داشت.....
دیدگاه ها (۴)

_آپدیت توییتر ژاپنی بی‌تی‌اس با عکسی از جیهوپ برای روز شمار ...

سایت The Gold Derby، آلبوم Map Of The Soul: 7 را به عنوان یک...

اپدیت استوری جدید 🍒🍷🍻

اپدیت استوری جدید 🐼🍓

رمان بغلی من پارت ۴۱یاشار: آجی جونمدیانا: چشامو ریز کردم و گ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۲

اولیم مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط