پارت
پارت ۳
تهیونگ سالها بزرگ شد و همیشه یک جای خالی در دلش بود. او عکس کوچک نوزادی را داشت که پیش از گم شدن گرفته شده بود و هر از گاهی به آن نگاه میکرد، انگار که با آن بچه حرف میزد. خانواده در کره تلاش کردند اما پرونده بسته شد. تهیونگ وارد دنیای موسیقی شد، مشهور شد، اما آن حسِ گمشدگی همیشه با او بود. بعضی شبها که صدای گریهی کودکی را میشنید، فکر میکرد: «شاید او همین نزدیکی است.» او برای آرامش خود شعر میسرود و آهنگهایی میخواند که به یاد خواهرش بود. باوجود شهرت، دلش میخواست بداند آن روز بیمارستان چه اتفاقی افتاد، چه کسی حق را گفته و آیا خواهرش هنوز زنده است.
تهیونگ سالها بزرگ شد و همیشه یک جای خالی در دلش بود. او عکس کوچک نوزادی را داشت که پیش از گم شدن گرفته شده بود و هر از گاهی به آن نگاه میکرد، انگار که با آن بچه حرف میزد. خانواده در کره تلاش کردند اما پرونده بسته شد. تهیونگ وارد دنیای موسیقی شد، مشهور شد، اما آن حسِ گمشدگی همیشه با او بود. بعضی شبها که صدای گریهی کودکی را میشنید، فکر میکرد: «شاید او همین نزدیکی است.» او برای آرامش خود شعر میسرود و آهنگهایی میخواند که به یاد خواهرش بود. باوجود شهرت، دلش میخواست بداند آن روز بیمارستان چه اتفاقی افتاد، چه کسی حق را گفته و آیا خواهرش هنوز زنده است.
- ۷۸۵
- ۲۹ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط