مروارید آبی

مروارید آبی ²
Part ³

+ وقتی بچه بودم با پدرت اشنا شدم وقتی سه سالم بود تا سیزده سالگی
وقتی سیزده سالم بود..همراه خانواده ام اومدیم فرانسه
من وقتی هیجده سالم شد برگشتم کره...ولی وقتی برگشتم تا سه سال پدرت و ندیدم بعد از سه سال پدرم گفت باید با کوک پدرت ازدواج کنم
اولاش باهم کنار نمیومدیم ولی... همه چی بعد شیش ماه تغییر کرد
من و پدرت به قدری همو دوست داشتیم که حد نداشت... بعد شیش ماه من برگشتم پیش پدرت و زندگیمون و شروع کردیم ولی با یه تفاوتی تفاوتش تو این بود که با عشق شروع کردیم
بعد چند روز من متوجه فردی تو زندگی گذشته جیمین شدم
=جیمین؟
+بله.. پارک جیمین اون دوست صمیمی پدرت بود مثل برادر بودن
=خب ادامه بدید...


لایک 25

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۹)

هفتمین عشق Part31-ات خوبی؟+داشتم کابوس میدیدم که یهو از خواب...

هفتمین عشق Part 32که صدای اب رو توی حموم شنیدم عجب خریه ها ب...

مروارید آبی²Part ²ویو لوگان وقت ناهار بود رفتم دنبال مامان ک...

مروارید آبی²Part¹بیست سال بعد...پنجم فوریه 2033 ف...

نام فیک:عشق مخفیPart: 14*سه سال بعد*(الان ات ۲۰ سالشه و جیمی...

P2🍯 جیمین«وقتی دیدم لارا خوابش برد آروم از بغلم درش آوردم و ...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط