شروع دوباره پارت فیکبیتیاس

شروع دوباره پارت ۶ #فیک_بی_تی_اس


+: منظورت چیه؟ ... چرا اینجایی؟
_: آوردم آشنا شین دیگه مگه بده؟
+: بیا ما باهم یکم صحبت کنیم

داشتیم میرفتیم اونور که بچه ها مارو دیدن

جولیا: کوک ... این کیه؟
+: دوس دخترش
شوگا: چی؟
ماری: خب اینجا چیکار میکنه؟
_: آوردم آشناتون کنم
جولیا: تو روز تولد دخترت؟
+: بسه دیگه ... بیا حرف بزنیم


باهم رفتیم توی راهرو

+: تو چطور میتونی دوس دخترتو بیاری خونه من ها؟ با چه رویی؟
_: ا.ت آوردم با دخترم آشنا کنمش
+: نباید از قبل بهم میگفتی؟ (یکم داد)
_: آره باید میگفتم ولی قبول نمیکردی

+: البته که نمیکردم تو میخوای روز تولد دخترمو خراب کنی؟ .... این قضیه اینطوری یهویی میگن مگه؟ اونم تو خونه من ها؟

_: ا.ت بسه چه قبول کنی چه نکنی اون دوس دخترم به نظرم تو باید حسودیتو کنترل کنی

+: چی؟ حسودی؟ هه ... تو واقعا اینقد خودتو مهم میدونی؟ تو واسه من ذره ای مهم نیستی ... تنها کسی که برام مهمه فقط و فقط دخترمه و تو نمیتونی اونو ناراحت کنی ... و اینکه خیلی پررویی

بعد گفتن ابن حرف رفتم پیش آری

کوک ویو

حرفاش خیلی سنگین بود برام ... حقم داره ... ولی باید قبول کنه ... بعد از اینکه حرفاشو زد رفت تو سالن


_: آری
÷: باباییییی
_: دختر قشنگم تولدت مبارک
÷: مرسی بابایی ... اون خانمه کیه؟
_: آره باید درمورد یه چیزی صحبت کنم باهات

+: الان نه ... بزار بچه اول یکم خوشحالی کنه بعد از بریدن کیک میگی
_: خیله خب
دیدگاه ها (۳۵)

شروع دوباره پارت ۷ #فیک_بی_تی_اس همگی کیک و بریدیم و آری خیل...

شروع دوباره پارت ۸ #فیک_بی_تی_اس آری در رو باز کرد و اومد بی...

شروع دوباره پارت ۵ #فیک_بی_تی_اس [دو روز بعد ]ا.ت ویوبا آری ...

شروع دوباره پارت ۴ #فیک_بی_تی_اس ا.ت ویو دیدم آری بغض کرد .....

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط