لحظه عاشقی

#لحظه #عاشقی.
پارت ۵۲
اسیع-رفتم تو حیاط مدرسه در حال قدم زدن بودم چیکار باید میکردم؟
اگه عمر بفهمه چی؟اگه تو کل مدرسه آبروم بره چی؟اصن گور بابای آبرو اگه نتونم درسمو ادامه بدم و به آرزو هام برسم چی؟؟ چیکار کنم،بچه رو سقط کنم؟؟
نه نه آسیع این کار اشتباهه من نمیتونم این کارو انجام بوم اون بچه ی دوروک هم هست و اینکه اونم زندس و نفس میکشه من نمیتونم نفسشو ازش بگیرم
پس چیکار‌ کنم؟خدایا لطفا یه راه بزار جلو پام من بیشتر از هر زمان دیگه ای به کمکت احتیاج دارم
تو فکر بودم که دوروک اومد
دوروک-آسیه خوبی
آسیه-به نظرت میتونم خوب باشم؟
دوروک-واقعا نمیدونم چی بگم...
داشت حرف میزد که پریدم وسط حرف
آسیه-چیزی نگو دوروک چیزی نگو همه اینا بخاطر توعع فک کردم دوستمی و قابل اعتمادی ولی تو با من چیکار کردی؟منو قربانی هوس بازیات کردی
دوروک-آسیع اینطور نیس توام درکم کن من مست بودم و نمیدونستم دارم چیکار میکنم از وقتی که فهمیدی یه ریز داری سرزنشم میکنی اصن خودت چی؟تو چی؟تو که انقد دختر خوبی بودی چرا مراقب خودت نبودی؟؟ من تورو قربانی هوس بازیام کردم؟؟من دوست داشتم لعنتی
آسیه-اینکه دوسم داشتی دلیل نمیشه هر کاری که خواستی باهام بکنی
دوروک-آسیه میگم‌ من تو حال خودم نبودم اصن تو...
یهو حرفشو قطع کرد و گزاشت و رفت
اینم از این میگه تو اگه دختر خوبی بودی چرا مراقب خودت نبودی
قطره اشکی روی گونم چکید..نمیدونم باید چیکار کنم..
تو فکر بودم که یهو..
ادامه دارع.
دیدگاه ها (۰)

دوروک اتاکولاصکی آزاد

اسیه اصکی آزاد

اکانتم از بلاکی در اومد🤪🤪🤪🤪🤪تا ۲۱ روز مسدود بود

ییعیلیز اصکی آزاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط