شکسته شیشه ی باران
شکسته شیشه ی باران
میان روز های من
همه درگیر بارانیم
همه محتاج باریدن
کنار پنجره هایی
به سوی اوج
در راهیم
من و تو خوب میدانیم
چه بی اندازه تنهاییم
سکوتت اوج میگیرد
گلویم بغض میگیرد
نه فریادی نه آشوبی
نه از این حادثه دوری
تو هم حیران حیرانی
نگاهم میکنی اما
نگاهت سرد و جان فرساست
چرا حس میکنم حنی
زمستان هم
درون چشم تو تنهاست
میان روز های من
همه درگیر بارانیم
همه محتاج باریدن
کنار پنجره هایی
به سوی اوج
در راهیم
من و تو خوب میدانیم
چه بی اندازه تنهاییم
سکوتت اوج میگیرد
گلویم بغض میگیرد
نه فریادی نه آشوبی
نه از این حادثه دوری
تو هم حیران حیرانی
نگاهم میکنی اما
نگاهت سرد و جان فرساست
چرا حس میکنم حنی
زمستان هم
درون چشم تو تنهاست
- ۲۵۲
- ۲۸ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط