تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منی

تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منی

چه نویسم که ز شرمش قلمم خم نشود

چه سرایم که شود لایق وصفت ای گل

وصف رویت به دو صد شعر فراهم نشود

دردهایی که در این سینه تلمبار شده

جز به یک گوشه ی چشمان تو مرهم نشود

این دلی را که شده سرکش و جولان دارد

تا تو فرمان ندهی عاقل و آدم نشود

این تن خسته در آغوش تو جان می گیرد

جز به آغوش تو این تب زده محرم نشود

به وصال تو رسیدن شده اندیشه ی من

دست من گیر که آمال دلم "غم" نشود


#F
دیدگاه ها (۴)

یا دوست من باش و یا دشمنِ جانی لبخند بزن با ستمی هم نفسم باش...

دلم از داغ نامردی؛ نسیمی سرد میخواهد....میان قحطی مرهم؛ دلی ...

آه از وقتی که یارت کفش رفتن پا کندتا خودش را در کنار دیگری پ...

خانه ای خواهم ساختآسمانش آبیباز باشد همه پنجره هایش به پذیرا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط