پارت

پارت ۱
ات ویو
امروز اولین روز تعطیلات تابستونه
بخاطر همین با یوری قرار گذاشتیم یه هفته بریم جزیره جلو ولی مشکل اینجاست که.... هنوز به خونوادم نگفتم
از اتاقم بیرون اومدم از اونجایی که پدرم عین چی سخت گیر بود زحمت نکشیدم برم پیشش و مستقیم رفتم پیش مامانم
ات، مامان جونم
م. ا، چی میخایی؟
ات، مگه باید چیزی بخام؟
م.ا، از کلمه ی جونم استفاده کردی پس قطعا چیزی میخای
ات،(خنده ضایع) خب راستش...من میخام با یونا برم سفر میشه بابا رو اوکی کنی؟ تولوخودااااا
م.ا، باشه حالا سعیمو میکنم
ات، عاشقتممممممممم
م.ا، بسه برو حالا
رفتم بالا تو اتاقم و توی گوشی چرخیدم تا مامانم با بابام حرف بزنه که مامانم اومد در اتاقمو باز کرد و گفت: اوکی شد
منم از ذوق بغلش کردم و گفتم: مرسییییییییییی
م. ا، باشه حالا بیا غذاتو بخور
ات، باشه الان میام فقط این بی‌صاحاب رو اوکی کنم
مامانم رفت و منم چمدونمو در اوردم و شانسی چنتا از لباسامو توش جا دادم و گیلیگیلی اماده شد
رفتم پایین به پدرم سلام کردم
پدر ات، اونجا مواظب خودت باشیا
ات، چشم بابا جونم
پدر ات، پسر که نمیاد باهاتون
ات، نه فقط منو یونا هستیم
پدر ات، خوبه
و شروع کردم مثل جت غذا خوردن و زود تمومش کردم و رفتم اتاقم و چمدونمو برداشتم اومدم پاییت خدافظی کردم یه تاکسی گرفتم و از شانس قشنگم اونقد اروم میروند که لاکپشت ازش جلو میزد
ولی بالاخره رسیدم پیش یونا اونم منتظرم بود رفتم پیشش
یونا: وای دختر چقد دیر کردی... این چه تیپیه اخه خوبه گفتم یه بلیز کوتاه بپوش
ات، اولا سلام دوما خاستم راحت باشم اونجا عوضش میکنم

نویسنده ی این پارت roxanafanfic@ لطفا از ایشون حمایت بشه

چون پارت یک یکم بد بود از اول گذاشتم❤
دیدگاه ها (۰)

نه🥲

ات: باشه بابا شوخی کردم چه فیلمی هست حالا؟ یونا: اسمش دختر ق...

ات: یونا من رفتم یکم بگردم یونا: الان نرو ات: چی چرا؟ یونا: ...

یونا: خیلی خوب زود باش سوار شو ات: باشه ات سوار ماشن میشه یو...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت هدیهپارت چهارم خدایی این کی بود؟اصلا ولش رفتم تو مامانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط