برای آدم های تنها

برای آدم های تنها
هوا سوز سردی دارد
و ما برای نلرزیدن دست هایمان را
دور خودمان حلقه میکنیم
اینجا گاه گاهی باران میگیرد
و اشک هایمان مجال پیدا میکنند
تا زیر باران گم شوند ...
از اینجا که ماییم تا آنجا که تو
بدون دغدغه ،پشتِ پنجره ،
فنجان قهوه ات را
به لب هایت نزدیک کرده ای
و با آرامش بَنان گوش میدهی
هزار پاییز فاصله است ...
دیدگاه ها (۸)

باز شب افتاد وما را دل همان جا شد که بودﻣﺴﺎﻓﺮﺗﺮﻳﻦ ﺯﻥ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ...

شب ها دلتنگیَت سنگینی میکند روی دلم!می آید بالا و بغض میشودح...

نیمی از جهانم برای تونیمی برای گنجشک هانیمی از دوست داشتنم ب...

اگر کسی خوبی های تو را فراموش کرد ،تو خوب بودن را فراموش نکن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط