عصر کودکی که در میان باد سرد گنجشکی را به دست گرفته نوا

عصر ، کودکی که در میان باد سرد گنجشکی را به دست گرفته نوازش می کرد

شب که شد ناگهان مرد .

 

صبح روز بعد شبنم ها فرو چکیدند.

برادر بزرگ آن کودک برای تلگراف زدن رفت .

 

باز هم که شب شد مادر گریست .

پدر در سفر دورودراز دریا بود .

 

هیچ کس نمی داند گنجشک چه شد .

باد سرد شمالی خیابان را سفید پوش کرد.

 

زمانی که گاه گاه صدای دلو ها بلند می شد

جواب تلگراف از سوی پدر آمد .

 

هر روز ، هرروز شبنم ها فرو چکیدند

پدر از سفر دورو دراز دریاها هنوز برنگشته است .

 

بعد از آن مادر چه می کند ؟

و برادر بزرگ تر که تلگراف زد امروز در مدرسه سرزنش شد .
دیدگاه ها (۳)

#onepiepce

#wallpiper

پیوند نفرت(درخواستی)P1 ---پدرای آلیا و جونگ‌کوک، برادر بودن....

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط