برای از دست دادن تمام آن لحظه های که برات خرج کردم حتا کم

برای از دست دادن تمام آن لحظه های که برات خرج کردم حتا کمی از خود دلگیر مباشم...
چرا که چون انگار فقط همان لحظات حس میکردم واقعا زنده می‌زیستم
فرقی چندانی با الآنم که نمی‌کردم
بدنم کبود بود و افکارم در هم کلافی میشد که به دست گربه سیاه افسردگی بسپارم
جای لوله باریک سیگار روی لب های نقش داشت و باز هم خاکستر بر ریه هایم شکوفه میداد
اما اطمینان می‌بخشم به خاطر خود
انگار در آن لحظات من کمی کمتر به سان خیش می‌گشتم !
دیدگاه ها (۰)

+ بعضی وقتا هیتلر میشوم ! برایم مهم نیست زن و بچه و مرد باشد...

+ آنقدر در لجنزار حکایت گیر کردیم و تو فرو رفتیم که حتا اگر ...

+ شاید نگرانی سر دادن برای آدمی‌ست که زمان زیادی را به دیوار...

_ بعد از آن چه ؟ _ بعد از آن ؟ من احساس میکنم که هر لحضه بیش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط