هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم
خودم را زدم به فراموشی
اما کجای این فراموشی به فراموشی می ماند؟ وقتی هر شب به وقت تنهایی ام سراغی از خاطراتت می گیرم
لب پنجره می ایستم
خیره به نقطه ای نامعلوم
میبینمت که می خندیدی که می رقصیدی که در آغوشم آرام می شدی
فرق زیادی ست جانم
فرق زیادی ست بین کسی که فراموش می کند با کسی که خودش را به فراموشی می زند...!
دیدگاه ها (۱)

من اگر یه روز خودکشی کنم همه تعجب میکنن و میگن: ما همین یکسا...

‏شاید کارهای زیادی در زندگی انجام داده باشم اما هیچ کدام به ...

گاهی آدما یه حسی از خودشون باقی می‌ذارن، که حتی گذشت زمان هم...

«باید خوابید، مدتها خوابید، خود را رها کرد و دیگر فکر نکرد.»...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط