پارت

پارت3


شب
ویو ات

امیلی با ماشین رسوندم خونه و خودم برگشتم خونه خودم... فردا کلی کار دارم لباس ها رو چیدم و... وات دفاک... این سوتین توی چیزام چی کار میکنه؟... امیلیییییییی... میکشمت... من که اصلا اینو نمیپوشم... شام خوردم و رفتم سراغ تلویزیون... تا ساعت9فیلم دیدم... یکم هم اوی گوشی چرخیدم... گرفتم خوابیدم...

فردا صبح

از خواب بیدار شدم و دست و صورتم رو شستم... نیکی(گربش) هی خودشو بهم میچسبوند... رفتم صبحونه خوردم و رفتم به پایگاه...

پایگاه..
جلوی در بودم... زنگ زدم و درو روم باز کردن... کیم سوکجین منو به بقیه معرفی کرد... همه لبخند میزدن ولی اون مین کاملا سرد بود روی مبل نشسته بود...

ات:ببخشید من یه گربه دارم... شما که مشکلی با گربه ندارید؟

همه بچه ها:نه..

شوگا:به شرط اینکه گربه‌ات ماهیای منو نخوره... *سرد*

ات:نه نه... خیالتون راحت

جیمین:خب بیا بریم تا اتاقت رو بهت نشون بدم...

ات:بله

با جیمین رفتیم طبقه بالا... اتاقم رو بهم نشون داد... با تم گوگولی و دخترونه... ولی من زیاد از اینا خوشم نمیاد...

جیمین:خب ات تو باید صبح ساعت7بیدارشی و حق نداری با لباس خواب بیای پایین... شب هم باید ساعت10خوابیده باشی... یه میز هم پایین داریم که سیستم ها اونجاست... البته توی هر اتاقی به تعداد افراد مانیتور و سیستم هست... و اینکه اینجا ارایش و عطر زدن ممنوعه..

ات:اوه... ممنون

جیمین:خواهش الان هم برو خونه و وسایلت رو بیار... بعدش اماده باش میخوایم انلاین بازی کنیم...

ات:بله..

جیمین:رسمی حرف نزن راحت باش...

ات:باشه...

رفتم خونه و وسایل هامو اوردم... چیزامو چیدم که یکی در اتاق رو زد...

تهیونگ :میتونم بیام تو؟

ات:اره... بفرمایید

تهیونگ:ات بیا پایین میخوایم بازی کنیم...

ات:اومدم...

با تهیونگ رفتیم پایین... صندلیم کنار سیستم شوگا بود... پشم نداشتم... نامجون که من جایگزینش بودم... سر مربی تیم بود... مثل اینکه بخاطر آسیب دستش نمیتونه بازی کنه... داشتیم بازی میکردیم که بردیم...

جونگکوک :اوو دختر بازیت عالیه..

تهیونگ: درسته..

جیمین:خیلی خوب بود..

شوگا:خوب بود... ولی باید بیشتر تمرین کنی!

ات:چشم

-----------------------------------

حمایت نکنین میام توی خوابتون. 🔪❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️