رمان شازده کوچولو

رمان شازده کوچولو

پارت ۶۲

دیانا: لبخندی از روی خنده زدم که نگاهی تیزی بهم کرد و با اخم لبخند زد لبمو تو دهنم کشیدم اینجوری خندم و نگه داشتم
ارسلان: تا طبقه بالا تند تند روی لباش بوسه زدم
دیانا: دستمو رو لبم گذاشتم و گفتم جلوی خدمه هاااا خیلی زشته
ارسلان: دستمو دو طرف صورتش گذاشتم و ل.ب.شو کشیدم تو دهنم
دیانا: دستمو محکم زدم به شونش که اکتفا نکرد مجبور بودم به شونش چنگ زدم
ارسلان: ازش جدا شدم و به چشاشش زل زدم پ.د.ر.س.و.خ.ت.ه منو چنگ میگیری
دیانا: ببخشید داشتم اذیت میشدم
ارسلان: نگاهی بهش انداختم
دیانا :تا دیدم داره اوضاع قراشمیش میشه سریع خودمو مضلوم کردم و گفتم حالا من کجا برم برم مدرسه
ارسلان: گفتم که میبرمت شهر
دیانا: بغض کرده گفتم بخدا من کاریش نکردم فکر نکن وحیشی( دور از جون) یا چیزم من فقط جوابشو دادم آخه همیشه منو مسخره میکنه اذیتم میکنه یا بهم میگه بی کس یا بهم حرف های بد میزنه منم چندتا از اونا رو به خودش گفتم
ارسلان:دستمو زیر چونم زدم بودم و به دخترک پر بغض روبروم خیره شدم

لایک و کامنت یادتون نره 🥲
دیدگاه ها (۱۷)

رمان شازده کوچولو پارت ۶۳دیانا: همینجوری داشت نگاهم میکردارس...

رمان شازده کوچولو پارت ۶۴ارسلان: دستم بهت نرسه بچه رو به نگه...

رمان شازده کوچولو پارت ۶۱ارسلان: چیشد دیانا: دستمو رو کمرم گ...

رمان شازده کوچولو پارت ۶۰ مدیر: وای ارباب سلام ارباب ارسلان:...

رمان بغلی من پارت های ۸۹و۹۰و۹۱دیانا: دیگه از بیدار موندن ها ...

رمان بغلی من پارت ۱۰۴و۱۰۵و۱۰۶ارسلان: خوشگل خانم ما ضربانش با...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط