کوک نه دیگه نشد باید باهات بازی کنم بعد ولت میکنم بیبینیشخند

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦

𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟏𝟎

کوک: نه دیگه نشد باید باهات بازی کنم بعد ولت میکنم بیبی(نیشخند

آنالی:ترس بدی وجودمو فرا گرفته بود هرچی دست وپا میزدم ولم نمی‌کرد.
آنالی: لطفاً ولم کن(کمی ترس

کوک:هیسسس ساکت باش اگه کسی صداتو بشنوه فاتحه خودتو بخون.

آنالی:محکم منو تو بغلش حبس کرده بود‌.
جوری که نمیتونستم نفس بکشم.

کوک:می‌دونی خیلی بدم میاد دست به وسایلم بزنی.
حیف که دلم نمیاد بهت دست بزنم عروسک وگرنه الان مامان بچه هام بودی(نیشخند

آنالی:آنقدر محکم گرفته بودم که ممکن بود همین الان استخوانام بشکنه.
باچشمایی که یکم اشکی بود نگاهش کردم یه سیگار رو از جا سیگاریش درآورد و روشن کرد.
بعداز کشیدن دودشو تو صورتم خالی کرد که بدجور سرفه گرفتم.
سرمو چند باری تکون دادم.
جونگ کوک سرش به سیگارش گرم بود که محکم زدم به پاش ودوییدم وسط اتاق و محکم خوردم روی زمین.
جونگ کوک اومد بالای سرم و یه آمپول رو زد توی گردنم.

کوک:حالا هرجایی بخوای میتونی بری(نیشخند

آنالی:از جام بلند شدم و به سمت در رفتم چشام خوب نمی‌دید درو باز کردم و وارد راهرو شدم چند قدمی برداشتم که با زانو فرو اومدم روی زمین و بعد سیاهی‌‌‌....

..........

آروم چشامو باز کردم معلوم بود که توی بیمارستانم.

هانجون: بیدار شدی(نگران

آنالی:من اینجا چیکار میکنم؟

هانجون:از تیمارستان خبر دادن که بیهوش شدی چند بار بهت گفتم که قرصاتو سر وقت بخور.

آنالی: ببخشید یادم رفت‌.

هانجون: اشکالی نداره من میرم کارای مرخصیتو انجام میدم میام‌.

آنالی:باشه

اصلا یادم نمیاد که چی شده بود چرا بیهوش شدم.
یکمی گردنم رو تکون دادم که یه سوزشی توش به وجود اومد جای آمپول بود دکترا که توی گردن نمیزنن پس این چطوری جاش روی گردن منه؟

ادامه دارد...‌.‌....‌.........∆
دیدگاه ها (۹)

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟏𝟏روی کاناپه نشسته بودم و به جای آمپولی که روی ...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟏𝟐آنالی:من نه ولی بقیه آره میترسن.کوک: یعنی تو ...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟗جونگهو:چته عصبی میشی؟آنالی:چی از جون من میخوای...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕آنالی: چطور اینارو به بیمارا میدن؟کوک: مجبورن ...

قلب سیاه نشان سرخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط