شب هم بلاخره تموم شده همین که از روی صندلی های میز بلند ش
شب هم بلاخره تموم شده همین که از روی صندلی های میز بلند شدن چانمی روبع دخترش کرد و عصبی گفت : برو وسیالت رو جمع کن بریم
ته سان : با یه دعوا زن و شوهری میخواهی دخترو ببری
چانمی : آره میبرم .. تو هم اگه میخواهی دختر خودتون رو بردارین .. چون من اجازه نمیدم دخترم اینجا بمونه زود باش مین جی
برای مین جی بد نمیشه کمی از این حال بیرون بره آروم گفت : میریم کیفم رو بیارم .. سپس سمته پله ها رفت .. میونشی با ترس سمت جیمین نگاه کرد و اورم گفت : من نمیخواهم اینجا بمونم ..
جیمین نگاه آرامی بهش دوخت شاید این دو راهی برای خود جیمین هم سخت بود .. ولی چاره ای نداشت آروم گفت : نگران نباش ..
میونشی با استرس و ترس دستش را دور آرنج جیمین حلقه کرد ،
یوبین : معذرت میخواهم .. ولی کاش مین جی نمیرفت اینجوریـ..
چانمی : لطفا یوبین خانم ساکت .. اگه اجازه مین جی رو نمیدین میونشی میتونه اینجا پیشه خود شما بیمونه ولی من دخترم رو نمیزارم
«________»🥂«________»
کیف و گوشی اش را برداشت سپس بدون توجه به تعیونگ میخواست از اتاق خارج بشه ولی ایستاد و دستش را روی دست گیره در گذاشت و آروم گفت : میریم خونه مادرم فردا شب تو جشن میبینمت
تهیونگ با صدا گرفته ای گفت : برو .. خودتو آزاد کن
تهیونگ از روی مبل بلند شد و لیوان شراب اش را روی میز گذاشت و سمت مین جی رفت دستش را روی دیوار گذاشت و با همان حالت مستی اش کمی خم شد سمت گوشمین جی نفس داغی را بیرون کشید که باعث پلک گذاشت مین جی شد .. و بدون توجه به اینکه چقد دست پاچه شده بود ایستاد
تعیونگ: برو .. برو بهت میگم آزاد باش
لال گوش مین جی را بوسید و باعث بریدن بدن مین جی میشد و یا حتی تحریک شدنش چون بد فکر نمیکرد بلکه میخواست همین الان سمتش بچرخد و محکم لبای شیرین و مست کننده تعیونگ را ببوسد ولی جلو خودش را گرفت و پشت بهش ایستاد ،
تهیونگ دست اش را سمت شکم مین جی برد و موازی وار روی پهلو اش کشید زمزمه کنان گفت : اذیتت نمیکنم ولی نمیتونم جلو خودمو بگیرم
مین جی حتی دلش هم نمیخواست که در چشم های ظالم تهیونگ نگاه کند ولی ناخواسته چرخید سمتش .. تهیونگ زل زد به چشم های درخشان و زیبا مین جی.. لبای صورتی مین جی حتی لپ های بزرگش فقد جون میداد برای کار گرفت .. ، بدون هیچگونه فکری خم شد و لب مین کی را بوسید دست ای که ستون مین جی کرده بود را روی نیم رخ مین جی گذاشت و لب پایین مین جی را بین لب های خودش گرفت

ته سان : با یه دعوا زن و شوهری میخواهی دخترو ببری
چانمی : آره میبرم .. تو هم اگه میخواهی دختر خودتون رو بردارین .. چون من اجازه نمیدم دخترم اینجا بمونه زود باش مین جی
برای مین جی بد نمیشه کمی از این حال بیرون بره آروم گفت : میریم کیفم رو بیارم .. سپس سمته پله ها رفت .. میونشی با ترس سمت جیمین نگاه کرد و اورم گفت : من نمیخواهم اینجا بمونم ..
جیمین نگاه آرامی بهش دوخت شاید این دو راهی برای خود جیمین هم سخت بود .. ولی چاره ای نداشت آروم گفت : نگران نباش ..
میونشی با استرس و ترس دستش را دور آرنج جیمین حلقه کرد ،
یوبین : معذرت میخواهم .. ولی کاش مین جی نمیرفت اینجوریـ..
چانمی : لطفا یوبین خانم ساکت .. اگه اجازه مین جی رو نمیدین میونشی میتونه اینجا پیشه خود شما بیمونه ولی من دخترم رو نمیزارم
«________»🥂«________»
کیف و گوشی اش را برداشت سپس بدون توجه به تعیونگ میخواست از اتاق خارج بشه ولی ایستاد و دستش را روی دست گیره در گذاشت و آروم گفت : میریم خونه مادرم فردا شب تو جشن میبینمت
تهیونگ با صدا گرفته ای گفت : برو .. خودتو آزاد کن
تهیونگ از روی مبل بلند شد و لیوان شراب اش را روی میز گذاشت و سمت مین جی رفت دستش را روی دیوار گذاشت و با همان حالت مستی اش کمی خم شد سمت گوشمین جی نفس داغی را بیرون کشید که باعث پلک گذاشت مین جی شد .. و بدون توجه به اینکه چقد دست پاچه شده بود ایستاد
تعیونگ: برو .. برو بهت میگم آزاد باش
لال گوش مین جی را بوسید و باعث بریدن بدن مین جی میشد و یا حتی تحریک شدنش چون بد فکر نمیکرد بلکه میخواست همین الان سمتش بچرخد و محکم لبای شیرین و مست کننده تعیونگ را ببوسد ولی جلو خودش را گرفت و پشت بهش ایستاد ،
تهیونگ دست اش را سمت شکم مین جی برد و موازی وار روی پهلو اش کشید زمزمه کنان گفت : اذیتت نمیکنم ولی نمیتونم جلو خودمو بگیرم
مین جی حتی دلش هم نمیخواست که در چشم های ظالم تهیونگ نگاه کند ولی ناخواسته چرخید سمتش .. تهیونگ زل زد به چشم های درخشان و زیبا مین جی.. لبای صورتی مین جی حتی لپ های بزرگش فقد جون میداد برای کار گرفت .. ، بدون هیچگونه فکری خم شد و لب مین کی را بوسید دست ای که ستون مین جی کرده بود را روی نیم رخ مین جی گذاشت و لب پایین مین جی را بین لب های خودش گرفت

- ۳.۸k
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط