چندپارتی

چندپارتی☆

p.1

سه شنبه ژوئیه
شب ساعت ۷:۳۰ بود

برای یکی از کار های جونگکوک به یه مهمونی دعوت شده بودیم
من اماده بودم و جونگکوکم اماده بود

چون هوا گرم بود یه لباسی پوشیدم که گرمم نشه و بدرد او مهمونی بخوره یکم یقش باز بودو منم یه گردنبند که اول اسمم بود رو انداخته بودم با دستبند و اکسسوری دیگه خلاصه ماده شدیم رفتیم

_جونگکوک

_جانم

_میشه حداقل امشب رو زنتو تنها نزاری و نری پیش بقیه

_باشه عزیزم

_امیدوارم همین که میگی باشه

رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم داخل
کلی دختر بود که با پسرا میگفتن میخندیدن و لا......س میزدن

_ات بیا بریم بشینیم

_باشه

_یه دیقه واسا الان میام

_اوهوم

"نیم ساعت بعد"

_اهههه چرا نمیاد پس

همینطور که با خودم غر غر میکردم چشمم خورد بهش
لبخند زدم میخواستم برم پیشش که با دختری که بغل بود و داشتن بگو بخند میکردن و جونگکوکم کمرشو گرفته بود
لبخند روی لبام خشک شد

_ج...جونگ ...کوک

حتا توجه هم نکرد به من واقعا که کیفمو برداشتم و از اومنجا رفتم

ساعت ۹ بود پس تا الان تاکسی گیرم میاد

سوار یه تاکسی شدم و رفتم خونه لباسام رو عوض کردم و ارایش کمی که روی صورتم بود روهم پاک کردم

و بعد گوشواره ، دستبندو، انگشترامو در اوردم

رفتم پایین توی اشپزخونه که یه اب بخورم

ساعت از ۱۲ گذشته بود نشستم جلوی تلوزیون
و روشنش کردم کانال هارو هی بالا پایین میکردم

که صدای چرخیدن کلید رو توی در شنیدم و در باز شد و جونگکوک اومد تو
....
دیدگاه ها (۰)

چندپارتی☆p.2جونگکوک اومد تو _ات کجا بودی کل اونجارو دنبالت گ...

ویکتور☆فیک مینویسم >>>■ممنون میشم به پیجم یه سر بزنی @victor...

سه پارتی ☆p.3یه قدم نزدیک‌تر میاد.«من شوهرت‌م. نباید ازم خجا...

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۱علامت ها( ا.ت : + بورام : & جونگکوک : - ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط