Crazy Silence
Crazy Silence....
پارت بیست و یک
___________________
ویو ا.ت
ات:داری میگی قبلا....الان دیگه نیستم...جانی!...حرفت رو بزن...
@اومدم....کمکت کنم ...
ات:تو؟!....من رو کمک کنی؟! به چه مناسبت؟! چرا الان؟!
@میخوای پرونده ایی که دستته سریعتر تمام بشه؟!....کمکت میکنم
ات:تو از کجا در مورد پرونده من خبر داری ؟!
@...کمک میخوای یا نه؟؟
ات:جواب من رو بدههه(داد)
با دادی که ا.ت زد در یکدفعه باز شد و جونگکوک اومد داخل
#چه غلطی داری میکنی ؟!
@به تو هیچ ربطی نداره....گمشو بیرون ح،رام زاده
ا.ت سمت جونگکوک رفت و جلوش وایستاد روبه روی جانی
ات:با جونگکوک درست صحبت کن ...
@چیه دوسش داری؟!....
ات:خفه شو جانی
@چرا آنقدر برات مهمه نکنه زیر ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که سیلی محکمی از طرف ا.ت خورد ....
ات:اینو زدم تا حرفت رو قبلش از گفتند مزه مزه کنی ....گمشو بیرون تا زنگ نزدم حراست جمعت کنن....گمشو بیروننن(داد)
جانی سمت در رفت و هنوز در رو باز نکرده بود که سمت ا.ت و جونگکوک برگشت
@بالاخره یه روز دنبال قاتل دوم میگردید ....اونوقت که میاید دنبال من و ازم خواهش میکنید که کمکتون کنم...
جانی از اتاق بیرون رفت
#ا.ت خوبی؟!
ات:آره خوبم ...بریم پیش جیهوپ ...
#تو همین الان پیشش بودی
ات:و،واقعا؟!....ببخشید خب....بریم...
#ا.ت...من رو نگاه کن ....
ا.ت سرش رو انداخته بود. پایین
ات:نمیخوام...برو عقب الان پسرا میان فکر میک....
#مهم نیست ...ا.ت به من نگاه کن...
چشمای اشکیش رو به جونگکوک داد
#داری گریه میکنی عزیز من؟!....
با انگشتش چشمای اشکی دختر رو پاک کرد
#گریه نکن ....بیا بغلم ...
محکم دختر رو تو بغلش گرفت...
هق هقای ا.ت در اومده بود محکم دست های کوچکش رو دور کمر جونگکوک بسته بود ...
کوک لب پایینش رو گاز گرفت و چشماش رو بست آروم توی ذهنش جمله گریه نکن عزیز من رو تکرار میکرد ...
در باز شد و پسرا اومدن داخل ...ا.ت سریع برگشت چ اشکاش رو پاک کرد به بقیه پسرا نگاه کرد
ات:چیزی شده؟!
نامجون:نه.... خوبی ؟!
ات:آره....
ا.ت نگاهی به جونگکوک کرد
ات:بریم سراغ ادامه حرفمون
آروم به میزش تکیه داد نفس عمیقی کشید و آروم لب باز کرد
ات:انگار جانی مدارکی داره که میتونه به ما کمک کنه ولی ....مشکل اصلی اینجاست که نمیخواد با ما همراهی کنه پس مجبوریم خودمون دنبال قاتل دوم بگردیم ...
جونگکوک نگاهی به ا.ت کرد و بعد نگاهی به تهیونگ کرد ...عقب برگشت و از در خارج شد
جین:کجا رفت؟!
ته:ولش کنید بزارید هرجایی میخواد بره
نامجون:ما وقت اینکار ها رو نداریم...
ته:هیونگ....برمیگرده ...
ویو کوک
سمت سلول انفرادی مرکز سئول حرکت کرد
در رو باز کرد و وارد سلول جیهوپ شد ....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#J_HOPE
پارت بیست و یک
___________________
ویو ا.ت
ات:داری میگی قبلا....الان دیگه نیستم...جانی!...حرفت رو بزن...
@اومدم....کمکت کنم ...
ات:تو؟!....من رو کمک کنی؟! به چه مناسبت؟! چرا الان؟!
@میخوای پرونده ایی که دستته سریعتر تمام بشه؟!....کمکت میکنم
ات:تو از کجا در مورد پرونده من خبر داری ؟!
@...کمک میخوای یا نه؟؟
ات:جواب من رو بدههه(داد)
با دادی که ا.ت زد در یکدفعه باز شد و جونگکوک اومد داخل
#چه غلطی داری میکنی ؟!
@به تو هیچ ربطی نداره....گمشو بیرون ح،رام زاده
ا.ت سمت جونگکوک رفت و جلوش وایستاد روبه روی جانی
ات:با جونگکوک درست صحبت کن ...
@چیه دوسش داری؟!....
ات:خفه شو جانی
@چرا آنقدر برات مهمه نکنه زیر ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که سیلی محکمی از طرف ا.ت خورد ....
ات:اینو زدم تا حرفت رو قبلش از گفتند مزه مزه کنی ....گمشو بیرون تا زنگ نزدم حراست جمعت کنن....گمشو بیروننن(داد)
جانی سمت در رفت و هنوز در رو باز نکرده بود که سمت ا.ت و جونگکوک برگشت
@بالاخره یه روز دنبال قاتل دوم میگردید ....اونوقت که میاید دنبال من و ازم خواهش میکنید که کمکتون کنم...
جانی از اتاق بیرون رفت
#ا.ت خوبی؟!
ات:آره خوبم ...بریم پیش جیهوپ ...
#تو همین الان پیشش بودی
ات:و،واقعا؟!....ببخشید خب....بریم...
#ا.ت...من رو نگاه کن ....
ا.ت سرش رو انداخته بود. پایین
ات:نمیخوام...برو عقب الان پسرا میان فکر میک....
#مهم نیست ...ا.ت به من نگاه کن...
چشمای اشکیش رو به جونگکوک داد
#داری گریه میکنی عزیز من؟!....
با انگشتش چشمای اشکی دختر رو پاک کرد
#گریه نکن ....بیا بغلم ...
محکم دختر رو تو بغلش گرفت...
هق هقای ا.ت در اومده بود محکم دست های کوچکش رو دور کمر جونگکوک بسته بود ...
کوک لب پایینش رو گاز گرفت و چشماش رو بست آروم توی ذهنش جمله گریه نکن عزیز من رو تکرار میکرد ...
در باز شد و پسرا اومدن داخل ...ا.ت سریع برگشت چ اشکاش رو پاک کرد به بقیه پسرا نگاه کرد
ات:چیزی شده؟!
نامجون:نه.... خوبی ؟!
ات:آره....
ا.ت نگاهی به جونگکوک کرد
ات:بریم سراغ ادامه حرفمون
آروم به میزش تکیه داد نفس عمیقی کشید و آروم لب باز کرد
ات:انگار جانی مدارکی داره که میتونه به ما کمک کنه ولی ....مشکل اصلی اینجاست که نمیخواد با ما همراهی کنه پس مجبوریم خودمون دنبال قاتل دوم بگردیم ...
جونگکوک نگاهی به ا.ت کرد و بعد نگاهی به تهیونگ کرد ...عقب برگشت و از در خارج شد
جین:کجا رفت؟!
ته:ولش کنید بزارید هرجایی میخواد بره
نامجون:ما وقت اینکار ها رو نداریم...
ته:هیونگ....برمیگرده ...
ویو کوک
سمت سلول انفرادی مرکز سئول حرکت کرد
در رو باز کرد و وارد سلول جیهوپ شد ....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#J_HOPE
- ۸.۲k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط