چشم بر چشمان من می زد گره بر روسری

چشم بر چشمان من می زد گره بر روسری
بودنش یک خواب بود و رفتنش ناباوری

من نگاهش می کنم او هم نگاهم می کند
او برای دل بریدن من برای دل بری

واژه ها را از دهانم یک به یک دزدید و رفت
سهم من از عشق شعری شد بنام دیگری

عشق یعنی تار موهای تنت می ایستد
هر کجا که نام او را روی لب می آوری

در سرم بیهوده رویای پریدن با تو بود
چیست دنیا جز قفس وقتی که بی بال و پری

#سید_تقی_سیدی
دیدگاه ها (۱)

ولادیمیر: هیچ‌وقت تا حالا از پیشت رفتم؟استراگون: نه! تو بدتر...

پیر ریاضت ما عشق تو بود، یاراگر تو شکیب داری، طاقت نماند ما ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط