تو روز بارونی پارت

تو روز بارونی پارت ۱۹


انیا: خوب، بزار فکر کنم نقشتون چی بود؟ اهان منو بدزدید زنگ بزنید بابام دستگیرش کنین تحویلش بدید به دشمنش
هیکاری: چجوری این ها رو فهمید
رئیس: احمقا این دختر استعداد ذهن خونی داره
کوینا: احمق این رو نفهمیدی
انیا: خوب من دیگه برم
رئیس: هه، کجا؟ فکر کردی فقط ما هستیم
.
.
.
یه گله ادم میپرن تو _
.
.
.
انیا:ای بابا حالا چه کنم، اها هیچی فقط منتظر میمونم
.
.
.
نشستن رو صندلی _
.
.
.
انیا: خوب باشه من میشینم همین جا کاریم نمیکنم
فقط میشه برم دستشویی؟
کوینا: من میبرمش
رئیس: ببرش، حواست باشه کوینا
انیا: خیلی ممنون
.
.
.
.
.
خوب بزار این ردیابو بزارم اینجا دامیان که زنگ بزنه میفهمن پیدام میکنن *
.
.
.
.
.

در همین حین در خانه فورجر ها)
.
.
یور: خوش اومدی یوری
یوری: سلام خواهر (❁´◡`❁)*✲゚*
لوید: خوش اومدی
یور گوشیت زنگ میخوره
یور: هوم، کیه اخه این موقع انیا هم که گفت افتتاحیه
دارن
ها، لوید دامیانه
الو دامیان
دامیان: خانم فورجر انیا..... انیا رو دزدیدن
ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۶)

پارت جدید چطور بود؟ میدونم چرت شد

زوج بهتر از این ۲ تا نداریم 🥹نچ نداریم

🩵gojo🩵

یه چیز میگم خوشحال شید قراره تو پارت جدید یور و لوید رخ بنما...

#زندگی_احساسی_من#part21انیا وارد خونه شد انیا:« انیا برگشت خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط