مرثیه شهادت امام محمدباقرع
مرثیه شهادت امام محمدباقر(ع)
پا به پای پدر سفر کردم
در میان خرابه سر کردم
پدرم بینِ ریسمان بود و
با رقیه پدر پدر کردم
عمه ام تا به رویِ خاک افتاد
دیده ام را ز اشک، تر کردم
از همان روزِ تلخ، تا امروز
گریه هر روز تا سحر کردم
دست در دست عمه ام آن روز
از دلِ نیزه ها گذر کردم
سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت
از تنی که به آن نظر کردم
تا سه ساله میان راه افتاد
پدرم را خودم خبر کردم
آنقدَر داغ دارم از آن دم
که از این زهر، خون، جگر کردم
پا به پای پدر سفر کردم
در میان خرابه سر کردم
پدرم بینِ ریسمان بود و
با رقیه پدر پدر کردم
عمه ام تا به رویِ خاک افتاد
دیده ام را ز اشک، تر کردم
از همان روزِ تلخ، تا امروز
گریه هر روز تا سحر کردم
دست در دست عمه ام آن روز
از دلِ نیزه ها گذر کردم
سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت
از تنی که به آن نظر کردم
تا سه ساله میان راه افتاد
پدرم را خودم خبر کردم
آنقدَر داغ دارم از آن دم
که از این زهر، خون، جگر کردم
- ۶۳۰
- ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط