من دلی تاریک و تنها دارم و

من دلی تاریک و تنها دارم و
حاشا ندارم
چون شبی هستم سحر گم کرده و
فردا ندارم

انچه پیدا هست دنیایی پر از
رنج است و حسرت
اعتقادی هم به ان دنیای
ناپیدا ندارم !

مرغکی صحرایی ام، گم کرده ام
صحرای خود
ماهیِ بَر خشکی ام، دل دارم و
دریا ندارم

برگِ پیری بی کسم، بازیچه
طوفان و سرما
می دوم هرسو، پناهی نیست،
جایی جا ندارم

یاد از ان با ناز رقصیدن، که ای
بادِ بهاری
شاخکی نورسته برگم،
طاقت سرما ندارم.
دیدگاه ها (۱۲)

اولین روز دبستان بازگردکودکی ها شاد و خندان باز گردباز گرد ا...

جز خودم هیـــــــــــچ کسی در غـــــم تنهایی مــــــــن...مث...

میـــــدونم...بــــراے من نیستــــے!امـــا....!دلے کــہ تنگ ...

در سلام و علیکِ من و توتناقض عجیبی موج میزندیک نرسیدنِ مبهم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط