اشک رازیست

اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن میگویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تورا در یافتم
با لبانت برای همه ی لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن باتو گریسته ام
برای خاطر زندگان
در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرود هارا
زیرا مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند
دستت را به من بده
دستا های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن میگویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست #احمد_شاملو
#عاشقانه #wallpaper
دیدگاه ها (۱)

ما یکی داشتیم همیشه همینجوری بود زنگ میزد بعد میدویید تو حیا...

خوشحالی یعنی همین الان

ببین توی این زندگییه موقع هایی باید یه دیوار دور خودت بکشی.....

در حال نوشتن یک متن برای دوستم و تمرین زبان انگلیسی در روز ه...

درخت با جنگل سخن مي گويدعلف با صحراستاره با کهکشانو من با تو...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط