سال های دانشگاه با کاکوچو
سـال هـای دانـشـگـاه بــا کـاکـوچـو✨️💍
𝑃𝐴𝑅𝑇__𝟒
دیگه کم آوردم دیدم دارم خیلی ناراحتش میکنم(تصمیم عاقلانه 👺✨️💍)
رفتم بغلش کردم
کاکو: عامم... چیزه خببب... ثچثمثننثچقچثمقتیمثچ(بچم خجالت کشیده✨️🧃)
میکی: ببخشید که ناراحتت کردم واقعا متاسفم بغلت کردم واسه عذر خواهی(آفرین بچه ی باهوش✨️😔🧃)
یهو سرمو بلند کردم دیدم از قرمزی داره منفجر میشه صورتشو گرفتم
میکی: چرا انقد قرمزی توووو
کاکو: بخدا نمیدونم
کاکو اروم آروم رفت عقب خورد به دیوار
میکی : من که باهات کاری ندارم چرا داری میری عقب
کاکو: هیچی بخدااا
بعد یهو در و باز کرد رفت بیرون . از پنجره بیرون و نگا کردم دیدم سوار یه موتور شد. منم سوار یه تاکسی شدم و تعقیبش کردم دیدم اون تو گنگ ایزانا (اسم باند ایزانا رو یادم نمیاد✨️🤡) با خودم گفتم اون الان دشمن منه
همینجور که داشتم با خودم حرف میزدم یکی زد تو سرم..
پارت بعدی ۱۰ لایک✨️🧃
𝑃𝐴𝑅𝑇__𝟒
دیگه کم آوردم دیدم دارم خیلی ناراحتش میکنم(تصمیم عاقلانه 👺✨️💍)
رفتم بغلش کردم
کاکو: عامم... چیزه خببب... ثچثمثننثچقچثمقتیمثچ(بچم خجالت کشیده✨️🧃)
میکی: ببخشید که ناراحتت کردم واقعا متاسفم بغلت کردم واسه عذر خواهی(آفرین بچه ی باهوش✨️😔🧃)
یهو سرمو بلند کردم دیدم از قرمزی داره منفجر میشه صورتشو گرفتم
میکی: چرا انقد قرمزی توووو
کاکو: بخدا نمیدونم
کاکو اروم آروم رفت عقب خورد به دیوار
میکی : من که باهات کاری ندارم چرا داری میری عقب
کاکو: هیچی بخدااا
بعد یهو در و باز کرد رفت بیرون . از پنجره بیرون و نگا کردم دیدم سوار یه موتور شد. منم سوار یه تاکسی شدم و تعقیبش کردم دیدم اون تو گنگ ایزانا (اسم باند ایزانا رو یادم نمیاد✨️🤡) با خودم گفتم اون الان دشمن منه
همینجور که داشتم با خودم حرف میزدم یکی زد تو سرم..
پارت بعدی ۱۰ لایک✨️🧃
- ۵.۱k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط