درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی

درد است به جانم چه کنم نیست طبیبی
پنهان شده در خنده ی من بغض عجیبی

در راه رسیدن به تو افتاده ام از پا
چنگی بزنم بی تو به دامان رقیبی

هر کس به طریقی ثمری دید ولی ما
جز خون دل از عشق نبردیم نصیبی

از غیر اگر طعنه شنیدیم غمی نیست
درد است ولی طعنه ی جان سوز حبیبی

لب تشنه به دنبال تو هر لحظه دویدم
شاید به سرابی دل ما را بفریبی

هر روز پریشان تر و تنها ترم از قبل
چون بلبل پرکن شده ام نیست شکیببی

در طالع ما نیست دلی شاد و سری خوش
آری که گران شد تمام چیدن سیبی......؟؟؟
دیدگاه ها (۱)

شانه را طی کن به جاهای قشنگی می رسی بعد از این شب ها به فردا...

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب !شاید تو می خواهی مرا در ک...

چند روزی می شود در خواب صحبت می کنماز تو و احساسِ دلتنگی شکا...

حسین جانلبیک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط