کیمیاگر

#کیمیاگر
#قسمت_دوم

⭐️ دوباره یاد حرف های نورا افتاد. با خودش زمزمه کرد:

🟤 چقدر این دختر داناست!

✨ چشمش افتاد به حوضی که آبش از فرط ماندگی رو به سیاهی می رفت. نتوانست نیروی درونی اش را قانع کند که نشسته و منتظر سرنوشتش باشد.

✨ دامنش را بالا زد و از کنج حیاط ظرف کهنه ی مسی را برداشت و افتاد به جان حوض.

✨ ساریه که پیرزنی کج خلق به نظر می‌ آمد، که گویا به تنهایی توان رسیدگی به امور خانه را نداشت. با پیاله ای آب سراغش رفت.

✨ با لبخندی به چهره تشکر کرد و گفت:

⚪️ بالاخره این حوض، آبی تازه و پاک به خود خواهد دید!



✍🏻 فصل دوم

🕰 جابر با خودش فکر می کرد که چطور این جوان، او را به حال و هوای جوانی اش برده است...

⭐️ از صبح هوای زیارت ابوالحسن الرضا علیه السلام به سرش زده و گفته بود:

🟠 کاش در تقدیر من، دیدار دوباره هم باشد.

✨ بعد به سال های گذشته ی زندگی اش فکر کرده بود که چه قدر سخت و طولانی گذشت. بعد به حرف های امروز نورا درباره ی کیمیا...

✨ شاید نورا با آن دانش گسترده اش می توانست زندگی از دست رفته اش را برایش برگرداند.

✨ از فکرش گذشت که کاش نورا کمی تنگنای زندگی او را درک کرده بود و می توانست کاری برایش بکند.




#یارب_به_فضل_واحسان_تغییرده_قضارا #و_أکثروا_الدعاء_بتعجیل_الفرج_فإن_ذلک_فرجکم #بخوان_دعای_فرج#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است#حیا#حجاب#اللهم_لعن_سقیفه#اللهم_لعن_الجبت_و_الطاغوت #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی#علمدار_نیامد #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #حدیث #شبهه#ashura #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
🆔@bagheban
دیدگاه ها (۱)

#کیمیاگر#قسمت_دوم⭐️ کاش می توانست خودش را جای بازرگانی بگذار...

#کیمیاگر#قسمت_دوم🟡 نماز صبح را که خواندم، در سجاده خوابم برد...

#کیمیاگر#قسمت_دوم🕰 جابر تکیه به عصای چوبی اش داده..‌.⭐️ و در...

#کیمیاگر#قسمت_دوم🕰 جابر نگاهی به چهره ی یونس انداخت...⭐️ نمی...

درخواستی

درخواستی

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط