عرضی نیست جان جانان

عرضی نیست جانِ جانان
فقط خواستم بگویم هنوز هم در خیالم می پرورانمت...!
خواستم بگویم،هنوز نتوانستم لبخندهایت را که سوراخ میکرد این قلب عاشق را از یاد ببرم..!
هنوز نتوانستم چشمانت را به یاد نیاورم تا ارام نگیرم...!
هنوز....
جانان،هنوز هوایت را نفس می کشم...!
دیدگاه ها (۱)

پدرِ من کارگر بود ، پدرِ او معلم ...!ما پولِ جهاز نداشتیم ،آ...

از همین می‌ترسم :به یه چیزی یا کسی عادت می‌کنی ،اونوقت اون چ...

ما را شکست خوردهما را با اشک‌های ‌مان رها کردند و رفتند و از...

باید از اول شروع کنی ...همه همین را می‌گویند. اما زندگی که ش...

طبیعت

یاد دارمان خاطره خوشدر حال گذر از کوچهتو به من خندیدیمن درآن...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط