هی فلانی

هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا ک دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،
آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم ک هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
دیدگاه ها (۴)

نمی دانم یاد زیبای تودر کدامین سیزده بدر ، زندگیمبا یادم گره...

نه عالم ریاضی‌ام و نه سیاسی‌ام من دکترای تجربی «تو شناسی‌ام»...

وای از زن عاشق !حتی گناهان و زشتی های معشوقش را هم می پرستد ...

مینویسم... برای قلبی که شکست... ودستی که دیگرتوان نوشتن ندار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط