چشمای قشنگ تو

#Part38
چشمای قشنگ تو✨

بعد از کلی اشک اونم به خاطر دیانا سوار ماشین شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
.......
مهشاد:کجا غیبت شد چرا گوشیتو جواب نمیدی هان؟
ارسلان:مهشاد برو اونور حصله ندارم
مهشاد:معلوم نیست چقد سیگار کشیدی که بوش داره خفم میکنه
ارسلان:برو بابا ...حال دیانا خوبه؟
مهشاد:دکتر هنوز از اتاق نیومده بیرون فقط میدونم دارن معدشو شست و شو میدن
...
همون لحظه ارین با مامان باباش وارد بیمارستان شدن
ارین:چه بلایی سر زنم اومده
ارسلان:به سمت ارین رفتم و یقه شو گرفتم و چسبوندمش به دیوار
ارین:هوی چتهه
ارسلان:دفعه آخرت باشه همچین زری میزنی فهمیدی؟همش تقصیر توعه که دختر مردم رو تخت بیمارستان افتاده و دکتر بهش گفته اگه خدا لهش رحم کنه فلج میشه میفهمیییی؟(باداد)
پرستار:ساکت اینجا بیمارستانه ها نه میدون جنگ
مهتا:ارسلان جان مادر ولش کن بیا اینور
مهناز:دختر قشنگممم😭😭😭😭😭
ارش:😓😥
متین:ارسلان بیا کارت دارم
ارسلان:ها چیه
متین:چته تو پسر آروم باش چرا آروم و قرار نداری
ارسلان:میفهمی دوست داشتن یعنی چی ها؟
متین:آره خوبم میفهمم
ارسلان:اگه میفهمیدی این سوالا نمی‌پرسیدی
.....
مهشاد:اگه میشه لطفا شما برید اگه دیانا به هوش بیاد و شمارو ببینه بدتر حالش بد میشه
مامان ارین:چرا باید حالش بد شه عروسمه باید پیشش باشم
متین:خانم محترم متوجه اید به خاطر همین حرف های مفت و بیخود شما و تصمیماتی که دیانا باهاش مخالف بود این اتفاق افتاده
بابای ارین:بیاید بریم اینجا جای ما نیست و در ضمن آقای رحیمی هیچ قرار دادی دیگه بین ما نیست فردا بیاید برای فسخ قرار داد
عمو:واقعا شما شرایط رو درک نمی کنید لطفا سریع تشریفتون رو ببرید
دیدگاه ها (۰)

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

چشمای قشنگ تو

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۴#

#Gentlemans_husband#season_Third#part_285+ نگران نباش لیلیدا...

"شراب سرخ" Part: ⁸ویو جنا یهو گرفت از بازوم تا نیوفته....اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط