پارت

پارت ۷
روانشناس روانی
اون شب ات تو بغل کوک میخوابه و کوک دل ات رو ماساژ میده
ویو حال
ویو ات
رفتم طبقه پایین با کوک صبحونه خوردم و بعدش رفتم پای تلویزیون که سوالاتی تو ذهنم مطرح شد
ات : کوک
کوک : هوم
ات : تو ادم میکشی
کوک : بستگی داره اگه اشتباه کنن اره ولی اگه کارشون درست باشه نه
ات : از این به بعد که کار نمیکنم کی پول خرج و مخارم رو میده پول از کجا بیارم
کوک : خودم بهت پول میدم تو نگران نباش
ات : باش راستی بعد از ظهر میخوام برم بیرون
کوک : باش برو ولی با بادیگارد نمیخوام تنها باشی
ات : باشه
نشستم و به ادامه کارتون مورد علاقم باب اسفنجی نگاه کردم
باب اسفنجی سعی میکرد با شباهت دادن خودش به عروس دریایی از اونجا دور بشه و با پاتریک و سندی و اختاپوس دوست نباشه و تو رستوران اقای خرچنگ کار نکنه در اخر باب اسفنجی تحمل نکرد و دوباره به شهرش برگشت و با سندی اختاپوس و پاتریک دوست شد و به کارش برگشت ولی مگه اون اشتباه نکرده بود چرا براش جشن گرفته بودن اگه برعکسش رو انجام بدیم و خودمون تغییر بدیم تا اون یک نفر ما رو دوست داشته باشه ولی در عوض بقیه از ما بدشون بیاد دیگه برامون جشن نمیگیرن
چرا ذهنم باهاش درگیر شد
پاشدم رفتم بیرون یکم‌ گشتم با هدفونم اهنگ گوش دادم هوای سرد زده بود به سرم و درد میکرد برای اینکه سردردم یادم بره رفتم بار انقدر خوردم تا نتونستم تکون بخورم نمیتونستم وایستم به زور بادیگارد پاشدم و رفتم‌ خونه کوک نشسته بود رو میز و انگار اونم خورده بود و مست بود
به بادیگارد گفتم بره و رفتم نشستم رو به روی کوک
ات : هی کوک من ازت خوشم
کوک : جالبه
ات : تو چی من به این نتیجه رسیدم اگه تو من و دوست نداشته باشی بقیه دوستم دارن ولی اگه تو دوستم داشته باشی بقیه دوستم ندارن
کوک : عجب چه نتیجه گیریه جالبی داری ولی من تورو دوست دارم دوست دارم ولی خب تو با من فرق داری و به درد هم نمیخوریم
ات : چرا ؟ چرا باهم فرق داریم ؟ اگه من هم مثل تو بشم چی ؟
کوک : نمیتونی این کار و کنی مگاینکه خودم این کار کنم
ات : خب بکن
کوک : ولی نمیشه من اگه این کار رو بکنم راه برگشت نداره و تو نمیتونی تحمل کنی
ات : میتونم تحمل میکنم
کوک : باشه پس هراهم بیا تا تورو مثل خودم کنم
ات : باشه
......
ولی به نظرتون کوک چطور میخواد ات رو شبیه به خودش کنه ؟
دیدگاه ها (۵)

پارت ۸ روانشناس روانیکوک : دنبالم بیا ات : باش ویو ات وارد ی...

یه چص مغزی هیتره گزارش شه https://wisgoon.com/donya13668

* حاجی خوابم نمیاد * ساعت ۳ شبه و من دیوانه نخوابیدم این گاو...

...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۳ توی بیمارستان با هم صحبت کردیمهلن : عش...

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط