Jankok school vanshot

Jankok school vanshot
وانشات مدرسه ای جنکوک
وقتی جلوت یه دختر اون رو میبوسه
____________
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم
+هوف روزای مسخره آخه چرا باید صبح ها بریم مدرسه هوف
بلند شدم رفتم دسشویی کارای لازم رو کردم
اوم
اسم من دایون ۱۵ سالمه من ۲ سال با یه پسری به نام جنکوک قرار میذارم و الان ۷ روز باهاش قهرم چون به آخرین پیامم جواب نداد طفلی امروز قرار باهاش آشتی کنم و سوپرایزش کنم اون ازم ۳ سال بزرگ یعنی سال آخری
از دسشویی اومدم بیرون رفتم پایین .
+صبح بخیر به همه
ب/د:صبح بخیر دخترم
م/د: صبح بخیر فنجونم
+یه لبخند زدم
بعد از خوردن غذا بابام منو رسوند مدرسه
مدرسه ما ۵ طبقه بود و من توی سومین طبقه درس میخوندیم ولی کوک اینا توی اولین طبقه
زنگ‌اول کلاس ریاضی بود
۱ ساعت به زرررر های معلم گوش دادم
بعدش که زنگ خورد
بلند شدم برم سالن طبقه اول
رفتم پایین
من با دوستای جنکوک هم دوست بودم
تهیونگ و جمین
تهیونگ : آه دایون خوش اومدی عجب بعد ۷ روز دیدمت
+سلام بله خوش اومدم ....
جمین : چطوری چخبر
+سلامتی... خوبم شما چطورین
کوک کجاست
تهیونگ : کوک........او....راستش
+چرا لنکه گرفتی
تهیونگ : من چره باید آخه
+بگیذریم برید کنار میخوام برم کلاستون
تهیونگ :تو ....نه نرو
منم به راهم ادامه دادم و رفتم داخل
با چیزی که دیدم دلم وایساد
اون کوک بود اونم ...اون دختر .......اون لیا بود هم کلاسی من داشتن همو می‌بوسید ن
کوک از اون سفت گرفته بود
تهیونگ با صدا دونبالم که داشت میومد
نگاه هر دوشون رو من افتاد
[علامت کوک_]
_دایون ......اونجوری که دیدی نیست من
+فهمیدم
و دایون آروم از کلاس خارج شد
کوک دونبالش میرفت که اون دختره لیا اونو گرفت
........
لیا: اولا نرو اون‌چی داره که من ندارم‌
_ولم کن هرزه چند بار بهت گفتم به من نزدیگ نشو و ۲ سال با اونم بیشتر از جونم‌اونو دوست دارم
تهیونگ : راحت شدی کوک بهت گفت ازش دور بمون
.......
دو هفته بعد
دایون‌ویو
دوهفته از اون‌اتفاق میگذره کوک خیلی سعی کرد باهام‌حرف بزنه ولی من‌گوش نکردم
اون منو به اون فروخت
دو هفته هست درست و حسابی غذا نخوردم عین یک مرده متحرک شدم
رفتم پالتو رو پوشیدم
چون دیگه زمستون بود برف می‌بارید
کلاهمو‌گذاشتم راهی خیابون شدم
هوا روشن‌بود
همه زوج ها توی خیابون بودن
دلم‌درد گرفت بغض کردم که یهو یکی منو از پشت بغل کرد
_نمیخوای بهم گوش بدی دایونم
+ولم کن‌مرتیکه عوضی
_اوم فحش بده دلت خنک شه
ولی بزار من‌زر بزنم
+بنال
_توی کلاس بودم با رفیقام که اون دختر هرزه لیا اومد
نشست روی میزم گفت میخواد چیزی بگه منم بهش نگاه نمیکردم
تا این که
گفت دوسم داره منم جواب رد دادم‌اونم منو به زور بوسید همون لحضه تو آومدی داخل
+برگشتم عقب
+چرا نگفتی عوضی
................
تمام
دیدگاه ها (۰)

fic (Jungkook)Fic: My legacyPart: 1۶Please supportDo not cop...

Nobody loves youThey can't just shoot from a distance

ℱ𝒶𝓀ℯ (𝒦𝒾𝓂 𝒯𝒶ℯℎ𝒴𝓊𝓃ℊ) 𝒜 𝒸ℎ𝒶𝓃𝒸ℯ 𝓉ℴ 𝓇ℯ𝓉𝓊𝓇𝓃 ℘ℓℯ𝒶𝓈ℯ 𝓈𝓊℘℘ℴ𝓇𝓉 ℘𝒶𝓇𝓉: ...

fic (Jungkook)Fic: My legacyPart: 15Please supportDo not cop...

مافیای عاشق من 💜

خندیدن ماه پارت اول فصل دوم

(لطفاً حمایت کنید❤️)نام: سرنوشت لیا p:3دختره: سلام اسمم سون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط