آقای شین مقدار کمی فلفل قرمز و مقدار زیادی نمک ب ماکارو

⁨ آقای شین مقدار کمی فلفل قرمز و مقدار زیادی نمک ب ماکارونی اضافه کرد، کمی ازش چشید و فکر کرد «یه چیزی کم داره» بادِ غروبِ بهار از پنجره‌ی بازِ آشپزخانه به صورتش خورد و یادش افتاد مشکل از غذا نیست، زندگی‌اش بود که چیزی کم داشت؛ حضور زنی همیشگی را.
زنی که موی بلندش روی بالش جا بماند. زنی که شامپوهای خوشبویش گوشه‌‌ی حمام باشد. زنی که عکسش روی یخچال و لباس‌های سفید ‌و قرمزش در کمد آویزان باشد.
زنی همیشگی که در میانه‌ی یک روز دلگیر و کم‌نور یادش بیاورد زندگی زیباست و این ته‌دیگ نیمه‌سوخته ارزش خوردن دارد.

آقای شین دلتنگِ دلتنگ بودن بود.

#آنالی_اکبری
دیدگاه ها (۰)

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

فکر نمی‌کردی گیر آن چشم‌ها بیفتی. یعنی خیالت راحت بود که قلب...

‌پدربزرگ همیشه می‌گفت: «اگه می‌خوای غصه نخوری، به عقب برنگرد...

عزیزم، بعد از باران‌ها و برف‌ها به من برگرد، به من که هنوز ا...

( چرا من؟)بخشش یا نفرت ات بین دوراهی سختی گیر کرده زندگیش خا...

در جست و جوی حقیقت(پارت25 بخش 2)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط