خانوادهها که پس از بی محلی هایه شدید و نگرانیهای بیپایان از بیخبر بودن ...

...



خانواده‌ها که پس از بی محلی هایه شدید و نگرانی‌های بی‌پایان، از بی‌خبر بودن وضعیت تهیونگ و مینجی به شدت نگران شده بودند، تصمیم گرفتند که به اتاق آن‌ها سر بزنند. مادر تهیونگ با نگرانی در چشم‌هایش به همسرش نگاه کرد و گفت:

"من خیلی نگران بچه‌ها هستم. هر دو به هم بی‌توجهی می‌کنن و نمی‌دونم چرا اینطور شدن. چی شده؟"

پدر تهیونگ هم با نگرانیت پاسخ داد:
"من هم همونطور که تو نگران هستی، نگرانم. شاید باید سر بزنیم."

در این لحظه، مادر مینجی که با شوخی و لبخند خاصی همیشه سعی داشت فضا را کمی باز کند، گفت:
"بیاید یه سر به اتاقشون بزنیم. شاید همه چیز مثل همیشه بوده و ما بیش از حد نگران شدیم."

آن‌ها به سمت اتاق رفتند. مادر تهیونگ جلوتر از همه به در رسید، دستگیره را گرفت و در را به آرامی باز کرد. اما وقتی داخل اتاق نگاه کرد، چیزی که دید، همه‌ی نگرانی‌هایش را به یکباره حل کرد. تهیونگ و مینجی غرق در همدیگر بودند، بوسه‌ای طولانی و پر از عشق که نشان می‌داد همه چیز درست است.

مادر تهیونگ بعد از چند ثانیه شوکه شدن، لبخندی شیطانی به لبانش نشست. او به آرامی در را بست، سپس به سمت بقیه برگشت و با لحن شوخی و در عین حال رضایت‌مندی گفت:
"حداقل دیگه نیاز نیست نگران این باشیم که چرا با هم حرف نمی‌زنند!"

بقیه اعضای خانواده فقط با لبخند و نگاه‌های پر از شادی به همدیگر نگاه کردند و هیچ‌کدام نتواستند پنهان کنند که خوشحال از این وضعیت بودند


پارته بعدی پارته آخره

ادامه دارد...!؟
دیدگاه ها (۱)

...تهیونگ و مینجی بالاخره از هم جدا شدند، اما پیشانی‌هایشان ...

سلام سلاممممماین فیک درخواستی عشق پنهان کودکی به پایان رسیدب...

...تهیونگ به آرامی و با صدای لرزان گفت:"من واقعا متاسفم. من ...

...تهیونگ پس از اینکه مینجی به سمتش رفت، باز هم دستش را پس ز...

یک روز در از ذوق و کنجکاوی هوا تازه درخت ها بوی شیرینی خاک و...

˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ عشق اغیشته به خون⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩پارت ۱۵۰ شوهر دوق...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت (。☬⁠。⁠)⁩میون‌شی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط